نقد و بررسی نقد اولیه رمان خیابان چهاردهم | Zeynabgol

GemmaGemma عضو تأیید شده است.

مدیر تالار نقد + طراح آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
منتقد
منتقد ادبی
ناظر ارشد آثار
داور آکادمی
گوینده
نویسنده نوقلـم
مقام‌دار آزمایشی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
633
پسندها
پسندها
4,647
امتیازها
امتیازها
258
سکه
2,976
4ad722_25aa2b11-25IMG-20250611-130617-554.jpg

با سلام و عرض خسته نباشید.
نویسنده‌ی عزیز @حدیثه خانم اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان‌ و داستان‌نویسی نقد گردیده است.
منتقد اثر شما: @Zeynabgol
اثر شما: رمان خیابان چهاردهم

● لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!

● این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.

● اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بی‌توجه باشید، دیگر هیچ درخواست نقدی از جانب شما پذیرفته نخواهد شد.

نکته‌ی مهم:
از شما نویسنده‌ی گرامی تقاضا می‌شود پس از دریافت نقد، دیدگاه خود را نسبت به آن در همین تاپیک ثبت فرمایید. آیا نقد ارائه‌شده برایتان مفید و راه‌گشا بوده؟ با کدام بخش‌ها هم‌داستانید و در کدام موارد، نظری دیگر دارید؟ اگر پاسخی یا دفاعیه‌ای نسبت به دیدگاه منتقد دارید، بی‌تردید بیانش کنید.
بازخورد شما نه‌تنها به غنای فرآیند نقد کمک می‌کند، بلکه در انتخاب «منتقد برتر ماه» نیز نقشی تعیین‌کننده دارد. پس به واکنشی ساده بسنده نکنید و نظر خود را با ما در میان بگذارید.

با توجه به این‌که نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگ‌دهی و سطح‌بندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید.
?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد


به امید موفقیت روز افزون شما
|مدیریت تالار نقد|
 
به نام نویسنده «کتابٌ مبین»

نقد اولیه رمان خیابان چهاردهم - نوشته حدیثه ادهم

منتقد: Zeynabgol

ارکان اولیه‌ی رمان

۱. عنوان رمان

عنوان رمان، «خیابان چهاردهم» است. عنوان در سطح مطلوبی با ژانر و محتوا هماهنگی دارد، اما داستان تا این لحظه به چنین خیابانی نرسیده است. در صورتی که خیابان چهاردهم در داستان وجود داشته، و صحنه حوادث مهم یا حوادث بسیاری باشد، عنوان قابل قبول خواهد بود.

۲. ژانر و زیرژانرها
ژانر رمان توسط نویسنده، مافیایی و عاشقانه انتخاب شده. اما در پارت های منتشر شده تا این لحظه، ژانر غالب رمان «جنایی» است. در پارت‌های آخر البته سر و کله یک گروه مافیایی پیدا می‌شود که البته نشان چندانی از مافیا بودن ندارند.جرم‌های خود گروه مخفی می‌مانند، این گروه مافیایی کاری جز رسیدگی به جرائم خرده‌ی اعضایش ندارد که آن‌ هم با اجازه مستقیم «آقا» صورت می‌گیرد. میلاد از قدرت «آقا» بهره می‌گیرد چون پدر مرحومش از افراد نزدیک به او بوده، اما منشا این قدرت «آقا» مشخص نمی‌شود.
درباره ژانر عاشقانه نیز، تا اینجای داستان عشق در یک مثلث عشقی بین فاطمه، مریم و علی تعریف می‌شود اما بسیار محدود است، یک احساس تقریبا کورکورانه علی به مریم و علاقه خفته فاطمه به علی که در یک پاراگراف کوتاه شرح داده می‌شود و بعد هم می‌رود پی کارش. این موضوع را در ادامه نقد بررسی می‌کنیم، اما چیزی که مسلم است، این است که ژانر «خیابان چهاردهم» تا این لحظه نه دقیقا مافیایی است نه عاشقانه. فعلا درون‌مایه جنایی ست که داستان را پر کرده است.

۳. خلاصه‌ی رمان
خلاصه به وضوح و تنها به خاطرات کودکی یک فرد مجهول اشاره دارد؛ کسی که با توجه به پیشینه خانوادگی مریم و میلاد و ارتباط آن‌ها با آقا، احتمالا یکی از این دو نفر است. اما خلاصه، پارت های منتشر شده را توضیح نمی‌دهد و مخاطبی را که با توجه به خلاصه شروع به مطالعه کرده باشد(و احتمالا انتظار یک ذره دست و پنجه نرم کردن با تروماهای کودکی را دارد) ناکام می‌گذارد. خلاصه می‌توانست به جای مقدمه استفاده شود، زیرا به عنوان یک خلاصه، دید درستی ازفضای داستان به مخاطب نمی‌دهد.

۴. تحلیل جلد
جلد رمان با نام و فضای تاریک- پلیسی آن هماهنگ است، اما همچنان نشانی از مافیا ندارد. با این وجود برای این داستان و فضای آن مناسب است.

۵. مقدمه‌ی نویسنده
مقدمه یک نقل قول عاشقانه از جبران خلیل جبران است که برای چنین داستانی زیادی عاشقانه و لطیف است! مقدمه یک داستان مافیایی-جنایی، باید آثاری از خشونت و دلهره در خود داشته باشد، اما آرامشی که در این مقدمه هست به فضای واقعی داستان نمی‌خورد. حتی آرامش نسبی قبل از نخستین قتل هم اینقدر رنگی رنگی و زیبا نیست. مقدمه‌ای که دم از آزادی روح و عشق سیال می‌زند نمی‌تواند پا به پای یک داستان خشن پیش بیاید و خودش را در دل و ذهن مخاطب جا کند.

ساختار کلی رمان

۱. شروع رمان
«خیابان چهاردهم» با یک صحنه آزار خانگی آغاز می‌شود. کتک خوردن مریم از برادر ناتنی زورگو و عجیبش -که ظاهراً اتفاقی مکرر است- بدون بیان هیچ نوع جزئیات خشن روایت می‌گردد و در سه یا چهار خط جمع می‌شود.
ما ناگهان به داخل زندگی مریم پرتاب می‌شویم؛ دختری که حسابی کار می‌کند، کارفرمایش عاشقش است و خانه را مجانی به او داده.نویسنده مجال آشنا شدن با دنیای داستان را به مخاطب نمی‌دهد. شعار معروف «نگو، نشان بده» که هر نویسنده‌ای باید روی پیشانی‌اش حک کند، جای خود را به فورانی از اطلاعات می‌دهد که مثل آب از شیر آتش‌نشانی روی سرتاپای مخاطب می‌ریزد و او را در چالش هضم این اطلاعات باقی می‌گذارد.حجم عظیمی از روابط انسانی، احساسات سنگینی مثل عشق و حسادت،در یک پاراگراف از رفتار علی نتیجه‌گیری می‌شود و می‌رود پی کارش،مثل یک نمودار ساده: علی به مریم خانه داد،کل کارگاه به همین خاطر با مریم مشکل دارند. تمام. دیگر بیان نمی‌شود این «کل کارگاه» که هستند، تا چه حد اطلاعات دارند، از کجا می‌دانند کارفرمایشان ملک شخصی خودش را چه کرده، اصلا ما به کجا داریم می‌رویم... که یک دفعه فاطمه با جهشی دلسوزانه وارد داستان می‌شود.
آغاز رمان، آغاز رایج و خوبی است، اما مخاطب را ناگهان در داستان غرق می‌کند.
در ادامه،علی با آدم و عالم بدرفتاری می‌کند، مثل یک کودک مخالفانش را اخراج می‌کند و در همین آغاز داستان حس بدی نسبت به خودش به وجود می‌آورد.
آغاز داستان را می‌توان تا صحنه قتل علی در نظر گرفت. یک آغاز شور و تند، با احساسات خلاصه شده و اتفاقات ناگهانی و خشونت ملایم شده. داستان به قدری ملایم پیش رفته بود(منظورم اجتناب از خشونت بصری و رفتاری است) که انتظار نداشتم علی واقعا بمیرد. و به هیچ عنوان انتظار نداشتم دوستی که تا به حال اسمش را هم نشنیده بودیم از ناکجاآباد پیدایش بشود، یعنی ذهن ما به عنوان دانای کل یک دفعه به خیابان بپرد و او را در جمعیت پیدا کند، سهراب را، و او جسد را کشف کند و بعد از مدتی هم محو شود، انگار کلا وجود نداشته، و کسی که باید منطقا متهم رده اول باشد، توسط پلیس به عنوان متهم رده هزارم هم شناخته نشود؛ فقط جسد را پیدا کند و در تاریکی‌ها حل شود.
در یک کلام، آغاز رمان «خیابان چهاردهم» درخشان و قدرتمند نیست، ولی قابل قبول است. مرگ ناگهانی علی و تغییر ضربتی فضای روایی داستان، بستر خوبی برای هیجانی شدن ریتم و تبدیل داستان به یک جنایی مافیایی ست. بخش آغاز کوتاه است و ضعف‌های آن باعث نمی‌شود مخاطب دست از خواندن بکشد، اما به نظرم نیاز به اصلاح دارد، تا مخاطب را غل و زنجیر کند، نه که لبه پرتگاه نگه دارد.
البته، باید اشاره کرد که از نظر روایی، از پارت اول تا لحظه ورود گروه مافیایی به زندگی مریم، آغاز رمان حساب می‌شود، در صورتی که ژانر اصلی مافیایی باشد و ایرادات ژانر که اشاره شد، رفع شود. نقد فعلی با توجه به ایراد ژانر و اینکه ژانر اصلی جنایی است، انجام شده.

۲. میانه‌ی رمان
میانه رمان را می‌شود از بعد از قتل علی تا لحظه فعلی داستان در نظر گرفت و همچنان هم ادامه دارد.
تا این‌جا در میانه رمان، با بازجویی‌های پلیس و افشاگری‌ها و اعترافات بی‌پرده و بی‌وقفه و اغلب بی احساس روبه رو بوده‌ایم. مریم جلوی پلیس می‌نشیند و زندگی‌ای که سالها پنهان کرده بود را روی دایره می‌ریزد. فاطمه جلوی پلیس می‌نشیند و درونی‌ترین رازهایی را که مشخصا می‌توانست پنهان کند-و اتهامش هم کمتر میشد- بیرون می‌ریزد،آن هم بدون هیچ حس خاصی. که این را البته را شخصیت‌پردازی بررسی خواهم کرد.
میانه از نظر پیرنگ،ضعیف است. بازجویی‌ها نوشته شده‌اند تا آدم احساس نکند پلیس در این داستان فلج است، اما در واقع پلیس فلج است! پلیس داستان دارد از کنار یک قتل به آسانی و با چند بازجویی می‌گذرد و آن قدر دستش باز و خالی است که متهم را نه به خاطر اتهام قتل، به خاطر توهین شخصی به بازداشتگاه می‌اندازد و بعد هم متهم درجه اول (مریم) را همینطوری رها می‌کند که برای خودش بگردد و با مافیاها قرار بگذارد و تازه، به خانه‌هایی برگردد که قانونا باید تا اطلاع ثانوی بسته می‌شدند. به علاوه! پلیس این داستان ظاهراً حق دارد مردم را به خاطر توهین به مامور قانون زندانی کند، که قانون هرگز چنین چیزی نمی‌گوید. فاطمه قانونا می‌توانست به خاطر شبی که در بازداشتگاه گذراند، از پلیس شکایت کند.
شخصیت‌ها در میانه رمان- حداقل تا اینجا- هیچ تحول و پویایی خاصی را تجربه می‌کنند، فقط یکیشان می‌افتد و می‌میرد که متاسفانه بقیه هم حس خاصی به مرگ او ندارند، مگر کمی جویدن گوشت کنار ناخن که از اضطراب بازداشت هم می‌تواند باشد.
میانه نیاز به یک اتفاق فوری و یک نجات ناگهانی دارد، وگرنه مخاطب‌هایی که تا اینجا از دست نداده را از دست خواهد داد.
بگذریم؛ عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگو!
از نقاط قوت میانه رمان، می‌توان به بهبود ساختار روایی، و تندتر شدن ریتم اشاره کرد. ساختار روایی نسبت به پارت های آغازین بهبود می‌یابد، دیگر شخصیت‌ها از ناکجاآباد پدیدار نمی‌شوند، هر معلولی حتما علتی دارد و داستان به سمت منطق اصلی خود پیش می‌رود و از حال «گم‌گشته در ایده» بیرون می‌آید. سریع‌تر شدن ریتم داستان یک نقطه قوت حقیقی است: می‌فهمیم که ما بالاخره با یک جنایی مافیایی واقعی طرف هستیم، قرار است مقابل یا درون یک گروه خلافکار خطرناک قرار بگیریم، و فضای داستان کم کم آماده هیجان می‌شود. هیجانی که البته ناپخته است و ممکن است مخاطب را از دست بدهد و شگفتانه اصلی‌اش به چشم نیاید.

۳. پایان رمان
رمان به پایان نرسیده است.

۴. سیر روایی
سیر روایی داستان، شامل قله‌هایی‌ است که توسط دره‌های بسیار عمیق به یکدیگر متصل شده‌اند. مظلوم بودن مریم، حسادت کارکنان کارگاه ، قتل علی، پیامک گروه مافیایی، به ترتیب اوج‌هایی هستند که داستان روی آن‌ها سوار شده‌است و چون منطقا باید به هم ربطی داشته باشند، یک مقدار ماجراهای جزیی اجباراً بین آنها قرار گرفته تا عرصه خالی نباشد؛ همین باعث می‌شود روایت داستان تبدیل به مجموعه‌ای از ضربه‌های ناگهانی شود که به دل مخاطب نمی‌چسبند و مشتی ماجرای خرده ریزه که سریعا از خاطر مخاطب می‌روند و چه بسا مخاطب فقط آنها را بخواند تا به اوج بعدی برسد.
نویسنده عزیز، وقایع بین دو اوج به اندازه خود اوج اهمیت دارند. بدون یک برنامه ریزی دقیق و مقدمه‌چینی صحیح، هیچ اوجی به درستی شکل نمی‌گیرد. در بهترین حالت-مثل رمان شما- مفهومی کلی از وقایع را به خواننده منتقل می‌کند اما او را در داستان گیر نمی‌اندازد.

۵. شخصیت‌پردازی
ضعف اصلی «خیابان چهاردهم» در همین بخش است. اگر مشکلات شخصیت‌پردازی و کمی هم مشکلات نگارشی حل شوند، سطح رمان ده درجه حداقل ارتقا می‌یابد.
بگذار از اول شروع کنیم؛ شخصیت مریم، به عنوان محور داستان، دختری با سابقه خانوادگی تراژیک است. تراژدی خام و عجیب- اما ملموسی- که به خاطر روایت ناگهانی و خالی از احساس، غیرقابل لم*س می‌شود. خواننده حتی اگر با یک گروه مافیایی درارتباط نبوده باشد، به هرحال از خشونت خانگی چیزهایی شنیده. در هر صورت،کتک خوردن و بیگاری کردن برای اعضای خانواده چیزی نیست که به قول سهراب سپهری، سر طاقچه عادت از یاد من و تو برود. این مسئله عظیم و خانمان‌سوز در زندگی مریم چنان جزیی و سیاه و سفید بیان می‌شود که به هیچ معنای خاصی نمی‌رسد. فقط برای مریم یک برادر قاتل می‌تراشد، و یک پدر خلافکار مرده، و مادری که احتمالا ناخودآگاه برای سبک کردن بار شخصیت پردازی یک گوشه کناری از داستان جان به جان‌آفرین تقدیم کرده است.
در تمام وقایع، واکنش مریم یا بیان نشده، یا اگر هم شده یک واکنش غیرقابل پیش بینی و فراانسانی است. مریم چه حسی درباره حسادت همکارانش دارد؟ چه حسی درباره علی دارد؟ حسادت همکارانش را می‌شود نادیده گرفت اما آدم که نمی‌تواند عشق تا این حد صریح صاحب‌کارش را به کل نادیده بگیرد، آن هم وقتی مجانی در خانه او زندگی می‌کند!
در ادامه،مریم هیچ حس خاصی به مرگ علی هم ندارد. او عصبانی می‌شود، مضطرب است اما ذره‌ای احساس ناراحتی نمی‌کند. هیچ‌کس در این داستان برای علی طفلکی قطره‌ای اشک‌ نمی‌ریزد، مگر مادر بیچاره‌اش که جایی در دیالوگ‌های ترانه پیدا می‌شود و بعد هم از خاطر می‌رود.
محور داستان، مریم است. این بی‌احساسی فراانسانی مریم، مثل یک بیماری رشد می‌کند و تمام داستان را دربر می‌گیرد. مخاطب هم لم*س می‌شود. علی مرد؟ اِ چه بد، خب بگذریم. یک پیامک عجیب دریافت کردیم؟ مهم نیست.
سراغ بقیه شخصیت ها برویم، فاطمه گزینه دوم است. دختری که با گذشت و محبتی فراانسانی، طوری از عشقش گذشته و آن را به دوست صمیمی‌اش بخشیده که حتی از مرگ عشق سابقش ناراحت نمی‌شود. در یک الگوی معمولی و انسانی، حتی اگر فاطمه می‌توانست از علی بگذرد-باتوجه به حس مالکیت زنانه که یک حس بنیادین در جنس زن است- غریزه باعث می‌شد از علی و مریم دور شود، نه اینکه آنجا بایستد و بی هیچ واکنشی شاهد فداکاری‌های علی برای مریم باشد و بعد هم بنشیند برای پلیس تعریف کند که عاشق علی بوده اما خب مهم نیست، چون از او گذشته است. این از فاطمه هم یک دوست خوب، اما فراانسانی می‌سازد. دوستی که هیچ وجه تاریکی ندارد و با همه چیز،شیرین و با محبت برخورد می‌کند.
شخصیت دیگر، علی است که همانطور که قبلاً گفتم،اصلا به موقعیتش نمی‌خورد. علی یک شخصیت خودساخته و یک کارفرماست، اما رفتار کاملا بچگانه‌ای دارد، در مدیریت به شدت ضعیف است و با احساسات صفر و صدی، آخر خودش را به کشتن می‌دهد. علی شخصیتی است که قرار است با مرگش تعریف شود، اما این روش خوبی برای ساخت و کشتن کاراکتر نیست. مرگ علی همانطور که هیچ حسی در مریم به وجود نیاورد،حسی در ما هم به وجود نمی‌آورد، زیرا علی در مورد مریم،یک عاشق سمی و وسواس‌گونه، و درباره بقیه شخصیت‌ها، یک فرد آزاردهنده به حساب می‌آمد.
میلاد یکی از شخصیت‌هایي ست که حسابی می‌شود با او بازی کرد، مردی کاملا سیاه که هیچ نقطه مثبتی در شخصیتش ندارد. یک معتاد آزارگر حقیر است که ظاهراً هیچ دوران خوبی در زندگی نداشته، حتی دلیل اینکه خواهرش را قاتل مادر و پدرش می‌داند به درستی توضیح داده نمی‌شود. افراد شبیه میلاد در زندگی حقیقی از رفتارهای برخاسته از خشم ناگهانی خود پریشان می‌شوند، اما کک میلاد از یک قتل نمی‌گزد.
سهراب هم شخصیتی است که از آسمان فرود می‌آید، کار انجام می‌دهد و مثل آب در زمین فرو می‌رود.
ترانه دختری است که با آزاردهندگی کامل وارد داستان می‌شود، برادرش را جلوی زیر دستانش خراب می‌کند و بعد قطره‌ای اشک‌ هم برای او نمی ریزد. این ترانه را تبدیل به یک کاراکتر یک بعدی می‌کند که به سختی از پس همان یک بعد برآمده.
در پایان می‌شود به آقا اشاره کرد، که کلا شخصیت پردازی نشده و امیدوارم در آینده بشود.

متوجهید؟ داستان جایی برای همدلی با شخصیت هایش باقی نمی‌گذارد. روایت به دنبال شخصیت‌ها یک بعدی می‌شود و مخاطب را گیر نمی‌اندازد،چون یک زنجیر خوب به سه بعد نیاز دارد.

۶. فضاسازی
درباره فضای داستان چیز زیادی نمی‌شود گفت. فضا هنوز شکل نگرفته است. فعلا مخلوط خاکستری و سردرگمی از جنایت است و خبر از آینده‌ای شوم می‌دهد، اما آیا در آینده می‌تواند به اوج واقعی دست پیدا کرده، و مخاطب را در فضای خود غرق کند؟ نمی‌دانم.

۷. دیالوگ‌نویسی
دیالوگ‌ها، در صورتی که برای شخصیت‌های اصلاح‌شده نوشته شوند، نقطه قوت این داستان هستند. حجم زیادی از داستان روی دیالوگ‌ها می‌چرخد. داستان‌های در دیالوگ روایت می‌شوند و روایت بدی هم نیست، می‌تواند قوی‌تر باشد و این ضعف البته از دیالوگ‌نویسی نیست، از شخصیت‌پردازی است.
مشکل اصلی نوشتار داستان، حجم بسیار بسیار زیاد دیالوگ‌ها نسبت به توصیفات و مونولوگ‌هاست. ما تقریبا هیچ توصیفی از فضا، لباس‌ها، ساختمان‌ها و حالات چهره دریافت نمی‌کنیم ، همه را مجبوریم حدس بزنیم. شخصیت‌ها حتی فکر نمی‌کنند(در زاویه دید دانای کل باید به افکار دسترسی داشت) و همین چهره داستان را خراب می‌کند.

۸. سبک و لحن نویسنده
داستان «خیابان چهاردهم » سبک تازه و نوآورانه‌ای ندارد،اما در استفاده از سبک آماده جنایی‌نویسی موفق است. لحن نویسنده سرد، بر مبنای اطلاعات و پلیسی است و زاویه دید دانای کل است. این یک سبک رایج برای چنین ژانری است و من نویسنده را در استفاده از آن موفق می‌بینم.

۹. تم و پیام
تم کلی داستان، خشونت، راز، و تاریکی و سرماست. در انتقال تم، داستان با کمی توصیفات بیشتر و شخصیت‌پردازی قوی‌تر،کاملا موفق خواهد بود.
پیام داستان با پایان آن قابل قضاوت خواهد بود.

ارکان پایانی نقد

۱. ایرادات نگارشی
نگارش جملات صحیح است. اشکال تایپی و املایی به ندرت به چشم می‌خورد. دیالوگ‌نویسی و علائم نگارشی صحیح است و نمی‌دانم به چه زبانی فریاد بزنم که این یک نقطه قوت واقعا بی‌نظیر است! نویسنده باید واقعا به خودش افتخار کند که تا سطح مطلوبی از این اصل پایه نویسندگی برخوردار است.

۲. جمع‌بندی منتقد
«خیابان چهاردهم» یک زمین بازی تمرینی است. پتانسیل نویسندگی در نویسنده محترم کاملا مشخص است، و بنده حقیر اطمینان دارم با پایان نوشتن این رمان، سطح نویسندگی نویسنده محترم خیلی خیلی پیشرفت خواهد کرد.

۳. توصیه‌های نهایی برای نویسنده
پیشنهاد می‌کنم به این اثر به چشم یک اثر تمرینی برای پیشرفت مهارت خودتان نگاه کنید. روی نقاط ضعف تمرکز کنید و سعی کنید در ادامه داستان آنها را برطرف کنید، اما عصبی و خشمگین با ناراحت نشوید. رمان‌های بعدی شما درخشان‌تر خواهد بود.

همچنین خیلی جدی پیشنهاد می‌کنم درخواست مشاوره مونولوگ نویسی و شخصیت پردازی بدهید. خیلی خیلی به شما در مسیر پیشرفت کمک خواهد کرد.

با آرزوی موفقیت، و در انتظار مطالعه آثار بعدی شما که قطعا بهتر هستند.

منتقد zeynabgol.
 
  • rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: Zeynabgol
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 4)
عقب
بالا پایین