نظارت همراه رمان جنون خونین | ناظر حدیثه خانم

وقت بخیر . یک پارت جدید قرار گرفت.
 
سکوتی سنگین فضای جنگل را دربرگرفته بود که ناگهان صدای علیرضا آن را شکست.
-‌‌ قاتل خیلی انگیزه ها(انگیزه‌ها) میتونه(می‌تونه) داشته باشه . شاید واهمه‌ای نسبت به پیدا کردنش نداره و صرفا....
ناگهان سخنش را ناتمام گذاشت. نگاهش به همان مردی افتاد که چندین(چند بهتره) لحظه پیش با کیوان گفت‌وگو می‌کرد.
-‌‌‌ صحبتت با مرده چی بود؟
-‌‌ اطلاعات خاصی نداره .(نقطه بچسبد به جمله قبل از خود) فقط گفته برای گردش توی جنگل اومده بوده که یهو با این صحنه رو به رو شده. از قیافه ی(نیم‌فاصله) ترسیده و یخ زده‌ اش(نیم‌فاصله) هم میشه گفت که دروغ تو کارش نیست.
-‌‌ یکم دست انداختن بد نیست.
-‌‌ وای ،(ویرگول بچسبد به جمله قبل از خود) علیرضا!
صدای کیوان، چونان غرزنان از پشت سر به گوش علیرضا رسید. اما پرونده‌ای به این مبهمی به او محول شده بود. می‌بایست با تمام وجود، هر آنچه به ذهنش خطور می‌کرد را می‌آزمود.
-‌‌ هی پسر؟
دستانش را در جیب‌هایش فروبرد و با ژستی که حتی در مقام یک کارآگاه نیز هرگز از خود نشان نداده بود، در برابر جوان ایستاد.
-‌‌ چیا دیدی؟
-‌‌‌ میشه بگید ....
-‌‌‌ کارآگاه علیرضا فرهمند هستم . بریم سر اصل مطلب؟
-‌‌ من برای همکارتون هم توضیح دادم.
چشمان و دستان (چشم‌ها و دست‌های) لرزان پسر را می‌دید. اما بی‌اعتنا لبخندی بر لبانش نقش بست.
-‌‌‌ چی میشه حالا به منم توضیح بدی؟
پسر در حالی که آب دهانش را قورت می‌داد، نگاهش را به علیرضا دوخت.
-‌‌ من گفتم ،(ویرگول بچسبد به جمله قبل از خود) بازم میگم.‌ خیر سرم امروز برای گردش اومده بودم، وقتی به اینجا رسیدم میخواستم (می‌خواستم) رد بشم. اما لحظه ای که داشتم عکس میگرفتم(می‌گرفتم)، چشمم به اون زن آویزون افتاد و ....
ناگهان دستانش (دست‌هایش) را بر دهان گذاشت و به سوی بوته‌ها خم شد. علیرضا که هنوز در همان حالت ایستاده بود، آرام گفت:
-‌‌‌‌ خب حالا ،(نقطه ویرگول بچسبد به جمله قبل از خود) یه جنازه که این حرفا رو نداره. شکوهی؟
-‌‌‌‌ بله قربان؟
- یه بطری آب برای پسرمون بیار . حالش خوش نیست ‌.
پسر در حالی که دستانش (دست‌هایش) را بر شکم گرفته بود، پشت سر هم نفس‌های آرام بیرون می‌داد.
-‌‌‌ اسمت چیه پسر؟
-‌‌‌‌ پوریا .(نقطه نباید بذارید)
-‌‌‌ آقا پوریا ،(نقطه ویرگول بچسبد به جمله قبل از خود) خبریه؟
-‌‌‌ نه به خدا ،(نقطه ویرگول بچسبد به جمله قبل از خود) یه لحظه یاد اون جنازه افتادم و بالا آوردم.
-‌‌‌ باشه. (نقطه ویرگول) سعی کن خودتو جمع کنی. داشتی میگفتی (می‌گفتی)....
-‌‌‌‌ همین دیگه ،(نقطه ویرگول بچسبد به جمله قبل از خود) دیدم و فوراً با ۱۱۰ تماس گرفتم .


-----------------------------

مهرسای عزیز چند تا نکته کوچیک:

علائم نگارشی مثل نقطه و ویرگول و نقطه ویرگول و ... در هنگام استفاده به کلمه قبل می‌چسبند و از کلمه بعدی فاصله دارند.

تک کلمه ها چه فعل و چه غیر فعل انتهاش هیچی نداره در دیالوگ

چشمان و دستان میشه چشم‌ها و دست‌های - با ها جمع بسته می‌شوند.

با قدرت ادامه بده دختر خوب

موفق باشی و پیروز
 
سلام و عرض ادب . یک پارت جدید قرار گرفت. Chador
 
اخم‌هایش، چونان نقابی هراس‌انگیز، بر چهره‌ی پوریا اثر نهاده بود. در همان لحظه که کیوان او را برگردانده و به پیش می‌راند، آن اخم‌ها گشوده شد و به پوزخندی دگرگون گردید. هیچ اثری از دروغ در این پسر نمی‌دید. از همان آغاز نیز می‌دانست، اما هنوز رشته‌ی امیدی درون دلش تاب می‌خورد.
نگاهش برای واپسین بار، بر پیکر بی‌جان زنی افتاد که بر برانکارد، به سوی آمبولانس برده می‌شدند.(برده میشد، صلاح دونستید خودتون اصلاح کنید) در آن لحظه، دستی از پارچه‌ی سفید بیرون خورد. دستانی که دیگر توان و جانى در آنها باقی نمانده بود. اندوه و خشونت در این قتل را، به روشنی نمود داشت. چنان که گویی نقاشی است که در آن زیبایی به نمایش درآمده باشد.
اما شعله‌ور شدن و درگیر عواطف گردیدن، تنها بر حرفه‌ای‌گری او لطمه می‌زد. نه که ناپسند باشد؛ می‌توانست او را درگیر بازی‌ای کند .(نقطه به فعل قبل از خود باید بچسبد) یا آنکه تفهیم معما، به عرصه‌های احساسی بکشاندش. پس دلش را در ظاهر، به سوی خاموشی و سردی گرایاند. گام‌هایش را استوار برداشت و فریاد زد:
- ‌‌خانم و آقایون حاضر ، بفرمایید به زندگیتون برسید. مزاحم وقت و کار ما نشید!
صدای اعتراض از میان جمعیت برخاست، اما او بی‌تفاوتی پیشه کرد و به سوی خودرو رفت.
نمایش قتل،همانند فیلمی سینمایی، به پایان رسیده بود.
اکنون ثمره‌هایش برای آنها باقی مانده بود.برای علیرضایی که می‌توانست به جایگاه‌های بالاتری دست یابد، اما همه چیز بر وفق مراد پیش نمی‌رود. دستی در موهای جوگندمی‌اش کشید.
-‌‌‌‌ پیر شدم کیوان.
-‌‌‌ حالا زن و بچه دار نشدی ببینی چجوریه.
-‌‌‌‌ میبینم .(ویرگول) کلا دوسال اختلاف داریم و ۱۰ برابر جوونتر از منی.
-‌‌‌ نمیگم بده که ، اما سختی‌های زیادتری داره . شما که به خونه آبا و اجدادیت چسبیدی و به فکر زن نیستی!
در حالی که لبخندی تلخ بر لبانش نقش می‌بست، به سخن آمد:
-‌‌‌ دیگه از دوره من گذشته . نه آدمی هست منو بخواد ، نه وقتی که بخوام به اینجور چیزا فک کنم . حتما به کاوه بگو اطلاعات رو پیدا کنه و مهم تر از همه ، به ابراهیمی تاکید کن گزارش رو ظرف چند ساعت برام بنویسه.
-‌‌‌ کارای اقداماتی پزشک قانونی رو نمی‌دونی؟ حتی تشخیص هویت اون بچه هم معلوم نیست و باید صبر کنیم.
-‌‌ صبر کنم تا اون قاتل به ریشم بخنده؟
-‌‌‌ به اندازه تو ، من بیشتر عصبی هستم .‌ اما روال کاری پزشک قانونی همینه . تو سعی کن دخالت بی جا نکنی!
-‌‌‌‌ خیلِ خب ، من میرم آگاهی . میای باهام؟
-‌‌‌‌ نه تو برو .(ویرگول) من با بچه ها یکی دوساعت دیگه میام.


خانم مهرسا
خیلی بهتر شد این پارت
در سطر سوم کلمه میشد باید باشه؛ فعل شما جمع هستش در حالی که فقط یک نفر رو برانکارد داره برده میشه.

اندوه و خشونت در این قتل را، به روشنی نمود داشت. چنان که گویی نقاشی است که در آن زیبایی به نمایش درآمده باشد.
هم جمله بندی اینجا باید درست بشه هم اینکه بنظر من بخش اول این جمله (اندوه و خشونت) با بخش دوم (نقاشی زیبا) همخوانی نداره

از اینجا که نوشتم (نقطه به فعل قبل از خود باید بچسبد) تا انتهای پارت تعداد زیادی از انتهای جملات همین مشکل رو داشت که من دیگه تکرار نکردم و تا انتها اصلاح کردم فقط لطفا دقت کنید به این موضوع که (نقطه به فعل قبل از خود باید بچسبد و از کلمه بعد از خود فاصله دارد)
 
آخرین ویرایش:
سلام و وقت بخیر .‌ یک پارت جدید قرار گرفت.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Tiam.R
عقب
بالا پایین