روانشناسی وقتی جهان دیگر قابل فهم نیست!

سونی

مدیر آزعلوم‌+آز رادیو+شایعه‌نویس+آز تدوینگر‌ومترجم
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایـشی تالار
منتقد ادبی
ناظر همراه
ژورنالیست
رمان‌خـور
گوینده
مقام‌دار آزمایشی
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
3,473
پسندها
پسندها
20,233
امتیازها
امتیازها
813
سکه
7,342
🌀فروپاشی معنا: وقتی جهان دیگر قابل فهم نیست

🔅«هرمن توضیح می‌دهد که تروما فقط به احساسات و اعتماد ضربه نمی‌زند؛
بلکه نظام معنایی فرد را نیز ویران می‌کند.
بازماندگان می‌گویند جهان دیگر برایشان قابل پیش‌بینی، قابل درک یا منصفانه نیست.
 
🔅انسان‌ها برای احساس امنیت، نیاز دارند باور کنند که:

– جهان منطقی است،

– قوانین قابل فهمی دارد،

– و رفتار خوب نتیجه‌ی خوب می‌آورد.

اما وقتی فرد قربانی خشونت، خیانت، جنگ یا آزار می‌شود،
این باورها فرو می‌ریزند
 
🔅او با خود فکر می‌کند:

«اگر چنین چیزی ممکن است، پس هیچ چیز معنا ندارد.»

«چطور ممکن است جهان اجازه بدهد چنین اتفاقی بیفتد؟»

«اگر این واقعیت دارد، پس چه چیز دیگری ممکن است؟»
 
🔅این بحران معنا می‌تواند به شکل‌های زیر ظاهر شود:

▪ احساس پوچی و بی‌هدفی،

▪ از دست دادن ایمان یا باورهای معنوی،

▪ ناامیدی عمیق،

▪ بی‌اعتمادی به ساختارهای اجتماعی،

▪ حسِ جداافتادگی از جهان.

برای بعضی از بازماندگان،

تجربه‌ی تروما به‌ تنهایی دردناک نیست؛

بلکه تغییر تصویرشان از جهان،

از امن و قابل‌فهم → به ناامن و بی‌رحم،

بخشی از شدیدترین رنج‌هایشان است.
 
🔅هرمن تأکید می‌کند که بازسازی معنا،

سال‌ها زمان می‌برد و نیازمند یک رابطهٔ درمانی امن، حمایت اجتماعی، و فرصت دوباره برای تعریف جهان است.»
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 1)
عقب
بالا پایین