کافه کتاب کتاب‌هایی که میخوانیم!

اصلا زندگی من بعد از او چه فایده‌ای داشت؟

بوف کور - صادق هدایت
 
آخرین ویرایش:
فقط میترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم.

بوف کور - صادق هدایت
 
به جای اینکه فراموش بکنم، روز به روز، ساعت به ساعت، دقیقه به دقیقه، فکر او، اندام او، صورت او خیلی سخت‌تر از پیش جلوم مجسم میشد. چگونه میتوانستم فراموش بکنم چشم‌هایم که باز بود و یا روی هم میگذاشتم، در خواب و در بیداری، او جلو من بود.

بوف کور - صادق هدایت
 
اما روزگار همیشه یکجور نبود. روزهای خوب بود و روزهای بد هم بود. و ما بزرگ‌تر که می‌شدیم بدتر می‌شد.

سمفونی مردگان - عباس معروفی
 
یا کسی می‌توانست بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد، و آدم را به چه ابدیتی نزدیک می‌کند؟ آدم پر می‌شود. جوری که نخواهد به چیز دیگری فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد، و هیچ گاه دچار تردید نشود.

سمفونی مردگان - عباس معروفی
 
گفت:«دنیا پوچ و بی‌ارزش است. هیچ ارزشی ندارد.»
گفتم:«حرف‌های خوب بزن. دنیا بی‌ارزش نیست. فقط انسانی زندگی کردن خیلی سخت است.

سمفونی مردگان - عباس معروفی
 
پدر پرسید:«دنبال چی می‌گردی؟»
آیدین گفت:«دنبال خودم.»

سمفونی مردگان - عباس معروفی
 
شجاعت نترسیدن نیست، این را پیت به خوبی می‌دانست. ترس لازمهٔ شجاعت است.

نجواگر - الکس نورث
 
با این حال، حقیقت، همیشه، راهی برای بروز پیدا می‌کند. این حقیقت که مردم می‌میرند و بعد از زمان کوتاهی، چیزی جز اشیا از آنها باقی نمی‌ماند، استخوان‌هایی شبیه به اشیایی که موقع مرگشان، از خودشان به جا گذاشته اند.

نجواگر - الکس نورث
 
و چقدر سریع آدم‌ها در گذشته محو می‌شوند و توسط دنیا به فراموشی سپرده می‌شوند.

نجواگر - الکس نورث
 
عقب
بالا پایین