مقـاله چرا کلیشه‌ها دست از سر کچل ما برنمی‌دارند؟ | ژورنالیست: مینی

مینِرا · دیروز ساعت 05:43

خب خب خب! می‌بینم که یه مدت نبودم و اسید خونتون داره میاد پائین. البته که بعد از برداشتن زخم‌های جورواجور در جنگ و بدبخت کردن بچه‌های کافه ژورنال و از دست دادن کاراکترهای رمانم در راه جنگ با سرهنگ کلیشه آسیب‌های خیلی زیادی دیدم، ولی فکر کردید مینی تسلیم میشه؟ نخیر! مینِرا با پاسخ نه بیگانه است.
خلاصه که این شما و این ته توان بنده. امیدوارم از خوندن این مقاله لذت ببرید و حسابی بخندید.
اسپانسر: تالار ژورنال (عضو جدید لازم داریم برید اعلام امادگی کنید! c54c27_25ndke-hanghead

)

مینِرا · دیروز ساعت 05:46

۲۹- مادر شوهر نفس تو بحث بین نفس و ارشاویر طرف نفس رو میگیره. دیگه فانتزی تر از این نداریم. و جالبه بدونید که حتی اگر اولش مادرشوهر محترم جز حالت ب-ب (به قسمت معرفی شخصیت‌ها مراجعه شود) باشه و سایه‌ی نفس رو با تیر بزنه در آخر به‌خاطر معجزه‌ی زبون و شخصیت دوست داشتنی نفس (جون عمه‌ش) عاشقش میشه! (ما که می‌دونیم نفس براش دعا گرفته ولی نمی‌تونیم ثابتش کنیم (s549)_

)

۳۰- نفس خانم و ارشاویر جان از هم متنفرن و دلشون نمی‌خواد سر به تن دیگری باشه ولی تو پروژه ی دانشگاه پیش هم می‌افتن. اصلاً چرا یه دختر و یه پسر باید تو یه گروه بیفتن؟مگه اینجا ایران نیست؟ داستان چیه؟ شما رو نمی‌دونم، ولی من تو روز اول دانشگاه اولین فرد مذکری که باهام کل کل کرد رو زنده به گور می‌کنم تا این زنجیره رو شکسته باشم. مخلص سرهنگ کلیشه هم هستیم ( -2-42-

).

۳۱- ارشاویرخان هیچوقت باشگاه نمیره مادرزادی سیکس پک داره. البته سرزنشش نمی‌کنم. من هم اگر این قدر بی دغدغه و سرخوش بودم مهم‌ترین دغدغه‌م شکستن گوشه‌ی ناخن نفس خانم بود شکمم از شادی و خوشی زیر دل زدن تیکه تیکه می‌شد! تازه نه فقط ارشاویر، کلاً توی این جور رمان‌ها هیچکس (ارشاویر، سامیار، حتی شاهین و...) باشگاه نمیره!

۳۲- سامیار (دوست صمیمی ارشاویر) با ترانه (دوست صمیمی نفس) ازدواج میکنه. یا شایدم آرشیدا (خواهر ارشاویر) با نیما (برادر نفس) یا اینکه هر دو حالت اتفاق می‌افته. نمیگید مخاطب این چیزها رو ببینه دلش می‌خواد؟ این قدر راحت کاراکترها رو شوهر ندید خواننده‌ها گناه دارن!

مینِرا · دیروز ساعت 05:48