عزیز من!
"زندگی بدون روزهای بد نمی‌شود"
بدون روزهای اشک و درد و خشم و غم
اما روزهای بد، همچون برگ های پاییزی، باور کن که شتابان فرو می‌ریزند
و در زیر پاهای تو، اگر بخواهی، استخوان می‌شکنند!
و درخت استوار و مقاوم برجای می‌ماند.
عزیز من!
برگهای پاییزی بی شک در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند.

چهل نامه کوتاه به همسرم/نادر ابراهیمی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به این باور رسیده ام که چیزی را نمیتوانی جبران کنی و دوباره درست بگذاری اش سرجایش. حفره های زندگی ات همیشگی هستند. تو باید در اطرافش رشد کنی؛مثل ریشه های درخت که از اطراف سیمان بیرون می زنند؛ باید خودت را از لا به لای شیارها بیرون بکشی.

دختری در قطار/پائولا هاوکینز
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
فقط بیست سالم بود و از آن به بعد دیگر، درباره همه چیزم دیگران تصمیم گرفتند. در آن لحظه اشتباهی کردم، اشتباهی که توضیح دادنش مشکل است. غیر قابل درک است، اما لحظه ی تعیین کننده‌ی تمام زندگیم بود و دیگر هرگز نتوانستم به عقب برگردم.
-اشتباهی بازگشت ناپذیر در سن و سال جهالت!
-بله.
-در این سن و سال است که آدم‌ها ازدواج می کنند، اولین بچه‌شان را می‌آورند، شغل خودشان را انتخاب می کنند. یک روز خیلی چیزها را می‌فهمند و درک می کنند اما دیگر خیلی دیر است چون زندگیشان در دوره هایی شکل گرفته که مطلقا هیچ چیز نمی‌دانند.

جهالت/میلان کوندرا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تنها، آدمهای دیوانه را دوست دارم؛
آدمهایی که دیوانه ی زندگی اند،
دیوانه ی حرف زدن،
دیوانه ی نجات یافتن،
در یک آن، خوره ی همه چیز هستند،
آدمهایی که هیچوقت خمیازه نمی کشند، حرفهای معمولی نمی زنند،
فقط می سوزند، می سوزند، می سوزند .

در راه/جک کرواک
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اگر برای بعضی از دردها درمان‌های متعدد و زیاد تجویز کنند این علامت آن است که درد بی‌درمان است. من فکرها میکنم. مغز خود را داغون میکنم، هزارها تدبیر به خاطرم می‌رسد، واقعا هزارها! امّا اساساً معنی همه‌ی آن‌ها این است که یک راه حل هم به نظرم نمی‌رسد.

باغ آلبالو/آنتوان چخوف
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هرکس حق داره هر طور می‌خواد فکر کنه و توقع داشته باشه که دیگران هم به عقایدش احترام بگذارند.
اما من قبل از اینکه با دیگران زندگی کنم، باید بتونم با خودم زندگی کنم .. وجدان آدم تنها چیزیه که نمی‌تونه تابع نظر اکثریت باشه.

کشتن مرغ مینا/هارپر لی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هرجا که رفتم آدم‌هایی را دیدم که در پی تصاحب چیزهای نو هستند...
تصاحب ماشین نو، تصاحب یک ملک جدید، تصاحب اسباب بازی جدید. بعد هم دوست دارند به همه بگویند می‌دانی به تازگی چی خرید‌ام؟ می‌دانی تازگی‌ها چی خریده‌ام؟
می‌دانی تفسیر من از این‌ها چطور بوده است؟ این‌ها در اصل تشنه عشق بوده‌اند ولی به جای عشق، این‌ها را جایگزین کرده‌اند. آنها اشیا بی‌جان را به جان پذیرفته‌اند و انتظار محبت از آنها دارند؛ اما فایده‌ای ندارد. شما نمی‌توانید مواد بی‌جان را جایگزین عشق کنید، جایگزین عطوفت، لطافت یا حس دوستی کنید.

سه شنبه ها با موری/میچ آلبوم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سکوت دشوار است وقتی میان چند نفر حاکم می‌شود که هر کدام حرفی ناگفته زیر زبان دارند.
در چنین احوالی اگر آدم‌ها به یکدیگر نگاه هم بکنند٬ سعی می‌کنند توی چشم‌های‌شان حرفی خوانده نشود.

بنی آدم/محمود دولت آبادی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آدم در تنهایی است که می‌پوسد و پوک می‌شود و خودش هم حالیش نیست. می‌دانی؟ تنهایی مثل ته کفش می‌ماند، یکباره نگاه می‌کنی می‌بینی سوراخ شده. یکباره می‌فهمی که یک چیزی دیگر نیست. بیشتر آدم‌های دنیا در هر شغلی که باشند از خودشان هرگز نمی پرسند چرا چنین شغلی دارند. چیزهای دیگری هم هست که آدم دنبال دلیلش نمی‌گردد. یکیش مثل تنهایی است. خیلی‌ها فکر می‌کنند که سلامتی بزرگ‌ترین نعمت است، ولی سخت دراشتباهند، وقتی سالم باشی و در تنهایی دست و پا بزنی ، آنی مریض می‌شوی، بدترین نحوست ها می‌آید سراغت ، غم از در و دیوارت می بارد، کپک می‌زنی، کاش مریض باشی ولی تنها نباشی .

تماما مخصوص/عباس معروفی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ادبیات مثل نورِ کبریتی است که در میان تاریکی روشن می‌شود. درست است که این نور روشنایی زیادی به محیط نمی‌دهد، امّا ما را متوجه تاریکی اطراف آن می‌سازد.

کتابدار آشویتس/آنتونیو ایتوربه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا پایین