آخر واقعا چطور می‌شود آدم خوشحال باشد از اینکه ساعت ۶:۳۰ با زنگ ساعت بیدار بشود، از تخت بیاید بیرون، لباس بپوشد، زورکی چیزی بخورد، بریند، بشاشد، مسواک بزند، شانه کند، و بعد از یک نبرد طولانی با ترافیک، برسد جایی که درواقع زور می‌زند برای کس دیگری کلی پول دربیاورد و درنهایت هم ازش می‌خواهند بابت این فرصتی که در اختیارش گذاشته شده، قدردان باشد؟

– هزار پیشه اثر چارلز بوکوفسکی
 
آخرین ویرایش:
فقط زندگی در جهانی را تصور کن که در آن آیینه نباشد. تو درباره ی صورتت خیالبافی می کنی و تصورت این است که صورتت بازتاب آن چیزی است که در درون تو است.
و بعد وقتی چهل ساله شدی، کسی برای اولین بار آیینه ای در برابرت می گیرد. وحشت خودت را مجسم کن!
تو صورت یک بیگانه را خواهی دید و به روشنی به چیزی پی خواهی برد که قادر به پذیرفتنش نیستی: صورتِ تو، خودِ تو نیست.

– جاودانگی اثر میلان کوندرا
 
آخرین ویرایش:
گیاهخواری صرفا ژستی نمادین نیست. همچنین تلاشی برای منزوی ساختن خود از واقعیت‌های زشتِ جهان هم نیست، که خود را بدونِ مسئولیتی در قبال ستم و کشتارِ سرتاسر جهان پاکیزه نگاه داریم. گیاهخواری گامی علمی و کارآمد است که با انتخاب آن می‌توان هم به کشتن حیوانات خاتمه داد و هم به وارد ساختن رنج به آن‌ها.

– کتاب آزادی حیوانات اثر پیتر سینگر

@حورا
 
آخرین ویرایش:
چرا مرا دوست نداری؟ همان اندازه سوال غیرممکنی است (هرچند کمتر آزاردهنده است) که پرسیدن این که چرا دوستم داری؟ در هردو مورد، در چارچوب عشق، رودرروی اراده ضعیف قرار می‌گیریم، در مقابل این واقعیت که عشق، موهبتی است که به ما هدیه شده، موهبتی که هرگز نه می‌توانیم و نه لیاقتش را داریم که تشخیص‌اش بدهیم. در پرسش‌هایی از این دست، مجبوریم یا به سوی خودبینی کامل تمایل پیدا کینم یا از طرف دیگر، به حقارت مطلق: مگر چه کرده‌ام که مستحق عشق باشم؟ پرسشی که عاشق شریف و فروتن می‌پرسد؛ کار بدی نکردم. مگر چه کرده‌ام که از عشق محروم باشم؟

– کتاب جستارهایی در باب عشق اثر آلن دوباتن
 
آخرین ویرایش:
رام‌ترین نوع بی‌شعورها، بی‌شعورهای آب‌زیرکاهند. البته منظور این نیست که این نوع بی‌شعورها کم‌خطرتر از بقیه بی‌شعورهایند، بلکه منظور این است که زیاد به چشم نمی‌آیند. بی‌شعورهای آب‌زیرکاه با مشاهده واکنش جامعه نسبت به بی‌شعورهای تمام‌عیار ترجیح می‌دهند که پشت نقابی از مهربانی و خونسردی پنهان شوند، اما در عین حال همواره می‌دانند که چگونه این خنجر غلاف‌شده را به‌موقع بیرون بکشند و بدون اینکه هیچ‌کس تصورش را بکند، کار خودشان را بکنند.

– کتاب بیشعوری اثر خاویر کرمنت
 
آخرین ویرایش:
آدمیزاد چیست؟ یک امیدِ کوچک، یک واقعه‌ی خوش چه‌زود می‌تواند از نو دست و دلش را به زندگی بخواند؟ اما وقتی همه‌اش تودهنی و نومیدی است، آدم اِحساس می‌کند که مثل تفاله شده، لاشه‌ای، مرداری است که در لجن افتاده .

#سیمین‌_دانشور
?سووشون
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من هرگِز نخواستم از عشق افسانه‌ای بیافرینم باور کن، من میخواستم با دوست داشتن زندگی کنم! کودکانه، ساده، روستایی .
من از دوست داشتن فقط لَحظه‌ها را می‌خواستم آن لحظه که تو را به نام می‌نامیدم! من برایِ گریستن نبود که خواندم . من آواز را برایِ پر کردن لحظه‌های سکوت می‌خواستم .
من هرگز نمی‌خواستم از عِشق بُرجی بیافرینم مه آلود و غمناک با پنجره‌هایی مسدود و تاریک .

#نادر_ابراهیمی
?یک عاشقانه آرام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
زندگی به آسانی نابود نمی‌شود. انسان تا اشیایی که او در آن‌ها تغیییر داده است نابود نشوند، نمی‌تواند بمیرد. حتی زمانی که خاطره او در ذهن است او نیز هم‌چنان زنده است. مردن انسان امری طولانی و تدریجی است.

کتاب: به خدای ناشناخته
نویسنده : جاناشتاینبک
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من رویای عشقی را در سر می پروراندم که چیزی بیش از اشتیاق دو تن برای تصاحب یکدیگر بود
من رویای عشقی را در سر دارم که در آن اشتیاقی دو جانبه برای جست و جوی حقیقتی برتر میان دو تن پدید آید
شاید نباید آن را عشق نامید. شاید نام حقیقی آن دوستی است.

- وقتی نیچه گریست اثر دیوید یالوم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من از خودم می‌پرسم چرا حقیقت باید ساده باشد. تجربه من کاملا خلاف این را به من یاد داده است، حقیقت تقریبا هیچ وقت ساده نیست، و اگر چیزی بیش از حد واضح و آشکار به نظر می‌رسد، اگر عملی به ظاهر از منطق ساده‌ای پیروی می‌کند، معمولا انگیزه‌های پیچیده‌ای پشت سر آن هست.

– کتاب تونل اثر ارنستو ساباتو
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
عقب
بالا پایین