زندگی، یک بازی است؛ بیشتر مردم زندگی را پیکار می‌انگارند. اما زندگی پیکار نیست، بازی است. زندگی، بازی بزرگ داد و ستد است. زیرا آنچه آدمی بکارد همان را درو خواهد کرد. یعنی هر آنچه از آدمی در سخن یا عمل آشکار شود یا بروز کند به خود او باز خواهد گشت؛ و هر چه بدهد بازخواهد گرفت. اگر نفرت بورزد، نفرت به او باز خواهد آمد. و اگر عشق ببخشد، عشق خواهد ستاند. اگر انتقاد کند، از او انتقاد خواهد شد. اگر دروغ بگوید به او دروغ خواهند گفت. و اگر تقلب کند به او حقه خواهند زد.همچنین به ما آموخته‌اند که قوه‌ی تخیل در بازی زندگی نقشی عمده دارد. هر آنچه آدمی در خیال خود تصور کند دیر یا زود در زندگی‌اش نمایان می‌شود. مردی را می‌شناسم که از مرضی معین که بسیار نادر بود می‌ترسید. او آن قدر به آن مرض اندیشید و درباره‌اش مطالعه کرد که آن بیماری آشکارا بدنش را فراگرفت و مرد. او در واقع، قربانی خیال‌پردازی خود شد.
برای پیروزی در بازی زندگی، باید نیروی خیالمان را آموزش دهیم. کسی که به قوه‌ی تخیل خود آموخته باشد که تنها نیکی را تصور کند و ببیند، خواهد توانست به همه‌ی مرادهای به حق دلش خواه سلامت و خواه ثروت و خواه محبت و خواه دوستی و یا هر آرمان بزرگ دیگر برسد.

چهار اثر | فلورانس اسکاول شین
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
واقعيت‌ها چيزهایی نيستند كه وجودشان بی‌مصرف باشد، بلكه تا حدودی شاخص‌های راهنمایی هستند كه موجب هدايت شما می‌شوند. ايده‌هایی در ذهن شما به وجود می‌آورند و شما را در يک مسير مشخص قرار می‌دهند. واقعيت‌ها طلب می‌كنند، زيرا خصوصيت مطالبه‌ای دارند، حتی چنان كه كهلر می‌گويد لازمند.
من غالباً احساس می‌كنم زمانی می‌دانيم چه بايد بكنيم يا خيلی بهتر می‌دانيم چه بايد كرد كه اطلاعات ما كافی‌باشد، غالبا آگاهی كافی موجب حل مشكل می‌شود و اغلب در مراحل انتخاب و در تصميم‌گيری، در انجام دادن يا انجام ندادن كاری از نظر اخلاقی و رعايت اصول اخلاقی به ما كمک می‌كند. به طور مثال تجربه‌ی مشترکی كه ما در درمان داريم، اين است كه دانش و اطلاعات مردم هر چه آگاهانه‌تر باشد، راه حل‌ها و انتخاب‌های آن‌ها خيلی آسان‌تر و خودكارتر صورت می‌گيرد.

زندگی در اینجا و اکنون | آبراهام اچ مزلو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انسان بايد حتي تا پس از مرگش هم باورش به خوشبختي را حفظ كند. معتقد باشد كه زيبايي هست. من هم مثل شما هستم. دو چهره ندارم. خيلي وقت ها هم از نااميدي فرياد زده ام. من هم بارها شكست خورده ام و در هم خميده شده ام اما من از نوري مي گويم كه پس از نااميدي ها مي آيد. چه شب هايي كه ديوانه وار به تمام اجزاي اين زندگي لعنت فرستاده ام و صبح ها باز زيبايي را احساس كرده ام. گزينش دردها و تقدير سياهمان، يگانه نيروهايي هستند كه ما را به زندگي وصل مي كنند. بگذار زندگي خود را به آهنگ جهان متصل نكنيم. اگر زندگي ما سازي ناكوك است اين به مفهوم آن نيست كه تمام قوانين هستي را زير سوال ببريم.

آخرین انار دنیا | بختیار علی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تا جوانيد می توانيد خيلی چيزها را انكار كنيد! اما هميشه چيزی هست، يك شئ مادی، يك اعتقاد، آن چيز لازم خودش با پيری می آيد چسبيده به ناتوانی تو، به غفلتت با تو يكی می شود‌، از تو جدا نيست كه از آن سخن بگويی، خود توست، مثل پوست تنت كشيده روی استخوان و گوشت! می گويم: مادر! اخلاق يك امر اعتباری است، تحميل شده از طرف قلدرها به اجتماع يك دوره، من كه ككم بابت اين چيزها نمی گزد، جايی اين چيزها را قبول دارند، جايی هم بهش مي خندند، جايي ديگر اصلا به اين چيزها فكر نمی كنند كه بخندند يا نه...! هيچ كدام از ما وظيفه مان نمی دانيم آنچه را كه ديده ايم و شنيده ايم بنويسيم، اگر هر كسی به اين وظيفه كوچك ثبت ديده ها و شنيده ها عمل می كرد، دست كم در آينده نسل ما كمتر اشتباه می كرد! عشق به نظر من آزادی است، از گذشته و آينده. عشق زمان را به حال، به اكنون، تقليل می دهد، كوشيده ام از پوستم، از خاطراتم، از شكل های عادت شده، بدرآيم، رها از هر تعلقی، جز تو! _می دانی مشكل نسل شما چيست؟ چيزی نميسازد فقط مصرف كننده ايد، مصرف كننده بی اختيار هر چيز كه در هر جا توليد می شود، فكر های آن جا، مدهای آن جا، حرف های آن جا!

باغ گمشده | جواد مجابی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اگر حسین نباشد تامردم را از سه خدای روی زمین آگاه کند: خدای زر، خدای زور و خدای تزویر، یعنی این مثلث شوم حاکم برتاریخ،همان مثلث تیغ وطلا وتسبیح وجهل عوام نگذارد که حسین وحسین ها به رسالت خویش دست یازند،سیرحرکت تاریخ، باز دوباره و دوباره و دوباره تکرار میشود،اولی (حاکمیت) سرخلق رابه بند می آورد ودومی (اشرافیت) جیبش راخالی میکند وسومی (روحانیت) بالحنی خیرخواهانه وبازبان دین درگوش خلق میگوید: صبرکن برادر،دنیارابه اهلش وابگذار، آخرتت را آباد کن، این مثلث شوم وبیگانه ای که همیشه درتاریخ به کاربوده است.

حسین وارث آدم | دکتر علی شریعتی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
فکر نمی‌کردم که قلب، این‌همه کوچک باشد. در قفسه‌ی سینه‌ی باز بیمار، تند و با ضربان یک‌نواخت، می‌تپید. دنده‌ها را با دو‌گیره‌ی فلزی، از هم، باز نگه‌ داشته ‌بودند. جراح، مجبور بود یک لایه‌ی ضخیم چربی را بشکافد و من شگفت‌زده بودم که چرا جای برش، خونریزی نمی‌کند. عمل جراحی دو ساعت طول کشید.
بعد از عمل که با جراح، قهوه می‌نوشیدم، پرسید آیا دیدن آن صحنه برایم جالب نبوده. گفتم: قلب چه کوچیکه. فکر کنم بهتر بود اصلا نمی‌دیدمش. گفت: کوچیکه و خستگی‌ناپذیر!

تمام چیزهایی که جایشان خالی است | پتر اشتام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Wow
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
من بر این باورم که کارهای بیهوده و بی‌فایده به این خاطر ادامه دارند که از عصیان مردم می‌ترسند. عقیده‌ای که رواج دارد چنین است که انبوه مردم حیوان‌های حقیری هستند که اگر بیکار بمانند خطر خواهند داشت و بنابراین باید آنها را چنان مشغول کرد که فرصتی برای اندیشیدن نداشته باشند. اگر از آدمی ثروتمند که وجدانی روشنفکرانه دارد، دربارهٔ بهبود وضعیت طبقه مردم بپرسید، به طور معمول چنین به شما پاسخ خواهد داد: " خود ما هم متوجه بدی فقر و اسباب بدبختی هستیم و با آنکه خودمان آن را تجربه نمی‌کنیم؛ اما تصورش ما را از درون ناراحت و احساسات ما را جریحه دار می‌کند؛ اما نباید از ما انتظار داشته باشید که برای از بین بردن فقر، کار موثری انجام دهیم. ما بر ضد خوب شدن وضعیت آنها مبارزه می‌کنیم. ما اعتقاد داریم که وضعیت شما باعث احساس امنیت و آرامش خیال ما می‌شود و ما هیچگاه اجازه نمی‌دهیم که شما در روز حتی یک ساعت را آزاد و راحت باشید".

آس و پاس | جرج اورول
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
همیشه کسانی هستند که دفاع از خدا را وظیفه ی خود می دانند، انگار که واقعیت مطلق، چهارچوب نگهدارنده ی وجود، چیزی ضعیف و بی دفاع است. این آدم ها از کنار بیوه ای بر اثر جذام از شکل افتاده که چند سکه گدایی می کند رد می شوند، از کنار کودکان ژنده پوشی که در خیابان زندگی می کنند رد می شوند اما اگر کمترین چیزی علیه خدا ببینند داستان فرق می کند. چهره هایشان سرخ می شود، سینه هایشان را بیرون می دهند، کلمات خشم آلودی به زبان می آورند. میزان خشم شان حیرت انگیز است؛ نحوه ی برخوردشان هراس آور است. این آدم ها نمی فهمند که باید در درون از خدا دفاع کرد، نه در بیرون. آن ها باید خشم شان را متوجه خودشان کنند!




زندگی پی | یان مارتل
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
در گذشته های دور، بخاطر خوش بینی جسورانه ی عوام، استدلالها و استعاره هایی از این دست به صورت ضرب المثلی درآمده بود مثلا هیچ خوب و بدی ابدی نیست، اندرزی حکیمانه از کسی که فرصت درس گرفتن از فراز و نشیب زندگی و تقدیر را داشته، و اگر همین اندرز را بخواهیم در سرزمین کورها پیاده کنیم آنرا باید چنین خواند: دیروز می توانستیم ببینیم، امروز نمی توانیم، فردا دوباره خواهیم دید، لحن و آهنگ در سطر سوم و پایانی جمله اندکی استفهامی میشود انگار شرط احتیاط در آخرین لحظه خواسته باشد جای اندکی تردید دراین نتیجه گیری امیدبخش باقی بگذارد.

بار هستی | میلان کوندرا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
چند گاهی بود که در جهانی زیسته که ناگهان از نظم عاری شد، چنان بود که کلیه ی اصول و مبادی امور و کل مسائلی که تجربه کرده و آموخته بود ناگهان صورت چیزهای بی اهمیتی یافته بودند. چونان اشیا ناچیزی که شخص آن ها را به بی قیدی در جایی از میز آرایش می گذارد و بعدها راه به آن ها نمی برد. هیچ اوضاع و احوال ناگواری، هیچ حرکت زشت و زننده ای، نمی توانست ذره ای بر این آشفتگی که او را در میان گرفته بود بیفزاید. خیلی چیزها بستگی به تاثیر روانی قضایا دارد. و او چند روز طول کشید تا معنا و مفهوم این جریان را دریافت. حق هم داشت ؛ به عشق و علاقه و اعتماد به او عادت کرده بود.



مشتی غبار | اِولین وُ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
عقب
بالا پایین