عاشقانه‌ها | انجمن کافه نویسندگان

[Lidiya]

صدایم
را صدا کن
آنچنان که تعادلم به هم ریزد

و لهجه غم که سالهاست
تار و پودم
را به هم ریخته

زیر بار ” احساست ”
تاب نیاورد و

ل*ب ” شعرت ” هواییم کند …

 

[Lidiya]

هر روز
“دوستت دارم هایم” را
بر گیسوان طلایی خورشید
سنجاق میکنم
تو در هر کجای این جهان
چشم بگشایی
عطر عشق من
مشامت را مینوازد

 

[Lidiya]

تا در دل من قرار کردی
دل را ز «تــو» بی‌قرار دیدم…

 

[Lidiya]

ﺗﻮﯼ ﮐﻠﺒﻪ ﺗﻮﯼ ﺑﯿﺸﻪ ﺭﻭ ﺑﺨﺎﺭ ﭘﺸﺖ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻢ ﺗﻮ ﻋﺰﯾﺰﯼ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ.

 

[Lidiya]

وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیش تر تنهاست ،
چون نمی تواند به هیچ کس جز به همان آدم بگوید چه احساسی دارد
و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق کند ،
تنهایی تو کامل می شود. “

 

[Lidiya]

برای پیش “تو”بودن …
بلیط لازم نیست!
مرور قصه ی “دل”…
کافیست…!

 

[Lidiya]

رویا هایی هست که شاید هرگز تعبیر نشوند
اما همیشه شیرین اند
مثل رویــــای بـــــــــــودن تو …!

 

[Lidiya]

خوابم یابیدارم
تو با منی با من
همراه و همسایه
نزدیک تر از پیرهن
باور کنم یا نه
هرم نفس هاتو
ایثارتن سوز نجیب دستاتو

 

[Lidiya]

در میان دست هایت عشق پیدا می شود
زیر باران نگاهت نسترن وا می شود
با عبور واژه ها از گوشه ی ل*ب های تو
مهربانی های قلبت خوب معنا می شود…

 

[Lidiya]

هر آنکس عاشق است از جان نترسد یقین از بند و از زندان نترسد. دل عاشق بود گرگ گرسنه. که گرگ از هی هی چوپان نترسد.