شعر °اشعار تک بیتی°

مثلِ هر روز نشستم سرِ میزی که فقط
خستگی های من و چای و کسی هست که نیست
 
یک نفر هست که خود نیست ولی خاطره اش
صبحِ هر روز مرا سخت ب*غل می گیرد
 
گفتم ش رابِ عشق به اوباش میدهند؟
باخنده گفت: بنده ی (او)باش میدهند.!
 
خوش به حالِ شاعری کَاز تو می گوید مدام
من که تا می بینمت شعرم به لالی می رسد
 
بس که شیرین زده فرهاد نمیداند که
کار هر "خسروِ" دیوانه "شکیبایی" نیست
 
عقب
بالا پایین