شعر °اشعار تک بیتی°

گل چو خندید محال است دگر غنچه شود
سر چو آشفته شد از عشق، بسامان نشود
 
گرچه بس دورم، ولی هر جا که منزل میکنم
می‌نشینم رو به‌ کوی یار و خاطر سوی او
 
هر مِحنت از تو موجب چندین مُحبتست
مِحنت زیاده کن، که مُحبت فزون کنم
 
گرچه، ای بد خویِ من،خوی تو عاشق کُشتن‌ست
تَرک خویِ خود مکن ، من کُشته ی خویِ توام
 
دولت حسن و جوانی یک دو روزی بیش نیست
در نیاز ما نگر ، چندین به حسن خود مناز
 
عقب
بالا پایین