شعر [ شعر متناسب با تصویر رو بنویس ]

[shadab]

نشناخته بودیم دری غیر درِ دل
ما را به چه تقصیر، فلک در‌به‌در انداخت؟

| حزین لاهیجی|
+

مشاهده فایل‌پیوست 15895​

عشق دنیای مرا سوزاند، اما پیشکش
داد از این دارم که دینم سوخت، دنیا پیشکش

ای که میگویی طبیب قلب های عاشقی!
کاش دردم را نیفزایی، مداوا پیشکشمشاهده فایل‌پیوست 16533

 

[Neko]

زمانه بی رحم است ...
هر قدر هم تورا محکم بگیرم اما..
باز هم سعی بر این دارد تورا از من بگیرد!


مشاهده فایل‌پیوست 16578

 

[MonjiMonji عضو تأیید شده است.]

زمانه بی رحم است ...
هر قدر هم تورا محکم بگیرم اما..
باز هم سعی بر این دارد تورا از من بگیرد!


مشاهده فایل‌پیوست 16578

•غمگین مباش

حالِ جهان خوب میشود
مشاهده فایل‌پیوست 17010

 

[shadab]

•غمگین مباش

حالِ جهان خوب میشود
مشاهده فایل‌پیوست 17010

دل من شیشه ای پر از مِی بود
چشمهایت دومست لایعقل
شیشه ی مِی ز دست مس*ت افتاد
دیگر این دل نمیشود آن دل
علی کاملی

مشاهده فایل‌پیوست 17016

 

[Neko]

دل من شیشه ای پر از مِی بود
چشمهایت دومست لایعقل
شیشه ی مِی ز دست م*ست افتاد
دیگر این دل نمیشود آن دل
علی کاملی

مشاهده فایل‌پیوست 17016

?



گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز

فرمان بَرَمَت جانا! بنشینم و برخیزم



گر بی تو بُوَد جنّت، بر کنگره ننشینم

ور با تو بُوَد دوزخ، در سلسله آویزم


#سعدى


مشاهده فایل‌پیوست 17043

 

[نازلـینازلـی عضو تأیید شده است.]

?



گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز

فرمان بَرَمَت جانا! بنشینم و برخیزم



گر بی تو بُوَد جنّت، بر کنگره ننشینم

ور با تو بُوَد دوزخ، در سلسله آویزم


#سعدى


مشاهده فایل‌پیوست 17043

تو آن بهشت برینی که جان خاکی من
برای داشتنت عین آرزو شده است...

+

مشاهده فایل‌پیوست 17199

 

[Farzane]

چون تصویر نیس

بی قرار هیچ قراری نبوده ام
مگر قراری که با تو بستم و
هرگز نیامدی…

فرامرز سدهی

+

​

 

[Saya]

​

شست باران
همه‌ی کوچه خیابان‌ها را
پس چرا مانده غمت
بر دل بارانی من... .
×| حسین منزوی

 

[Farzane]

قصه ی ساحل و دریا غزلی دیرین است
موج وحشی طلب و خواسته اش تمکین است

گر چه ساحل ز ل*ب آب عنان داده ز دست
لیک درباره ی دریا هدفش تسکین است

خوشبحال ل*ب دریا که همه با ل*ب او
دفتر خاطرشان مثل شکر شیرین است
ساحل مولوی

+

 

[Farzane]

دلم پرواز می خواهد…
دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد…
دلم آواز می خواهد…
دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد…
دلم بی رنگ و بی روح است…
دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد…
ناشناس
+

 

[Farzane]

چقدر گرمی آغو*ش تو فشردن داشت
چقدر سینه‌ات ای یار سرسپردن داشت

زمان، شبیه نفس‌های عاشقانه‌ی من
که در هوای تو دم می‌زنم، شمردن داشت
امیرحسین الهیاری
+

 

[آسِمان؛آسِمان؛ عضو تأیید شده است.]

چقدر گرمی آغو*ش تو فشردن داشت
چقدر سینه‌ات ای یار سرسپردن داشت

زمان، شبیه نفس‌های عاشقانه‌ی من
که در هوای تو دم می‌زنم، شمردن داشت
امیرحسین الهیاری
+

پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت
منت نکش از غیر و پروبال خودت باش

صد سال اگر زنده بمانی گذرایی
پس شاکر هر لحظه و هرسال خودت باش