دلنوشته [ صابر ابر ]

شايد دير شود !
به هر دليلِ ندانمی!
شايد ، همين حالا كه يادش در تو می وزد ، دارد دير می شود...
از كجا معلوم ، شايد قرارِ خدا به بردن آنهاييست كه زيادی دلواپسشان می شويم!
شايد خدا دارد نگرانی ها را كم می كند!
اما سهم ما چيست؟
شايد پرسيدن ها و ديدن ها و دوست داشتن ها ، شايد ما بايد خيالِ خدا را راحت كنيم كه جايی برای نگرانی نيست...
ما اينجا حواسمان به هم هست!
تو سايه كن تا ما در آن نفسی تازه كنيم...
نميدانم شايد !
الهی نگران كسی نشوی ، نشوم، نشويم!

#صابر_ابر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Neko
بعضی ها بیشتر از انتظارمان، انتظارمان را بر طرف می کنند، انگار فقط آنها باید بگویند : «چیزی نیست! » آنوقت دیگر چیزی نیست، نگرانی معنا ندارد...هر کسی یک نفر را دارد که خیالش را راحت کند، یک نفر که بر خلاف بقیه زیاد هم حرف نمی زند، گاهی یک جمله می گوید و همان یک جمله کار هزار صفحه حرف را می کند...باید آن یک نفر را داشت وگرنه کارمان پیش نمی رود .
آن یک نفری که گاهی لازم نیست حتی حرف هم بزند، آن یک نفری که حتی وقت درد و دل لازم نیست سیخ روبرویمان بنشیند، همانی که مشغول کارش است و ما تمام حرفهایمان را می زنیم و او آخر سر ، نگاه طولانیش را جواب میکند و دستش را دو بار روی دستمان می کوبد ، آرام، که انگار همه چیز را گفته.
نگران نباش.
نترس.
اضطراب نداشته باش...


?صابر ابر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Neko
مبادا
چند ساعت ديرتر به زندگی كردن فكر كنيد
بايد تاخت
بايد زد به سيم آخر
بايد دل به دريا زد
بايد كرد آن كاری را كه بايد
بايد خواست تا بشود ...
هيچ چيز در اين زندگی
آنقدر سخت نيست كه هيچ وقت حل نشود ...
هيچ چيز آنقدر تلخ نيست كه رَد نشود
هيچ چيز آنقدر بد نيست كه خوب نشود

#صابر_ابر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
يادت نرود ما به هم احتياج داريم
باور كن...
برای رسيدن ها و فرار كردن ها
برای ساخته شدن ها و ثبت كردن ها
ما به هم احتياج داريم
وگرنه من و تو كی را دوست داشته باشيم؟
یا مثلا با كی حالمان خوب شود؟
من به تو فكر می كنم!
به تو احتياج دارم وگرنه ديگر فكر هم نميكنم
واقعيتش را بخواهی من به دليل اعتقاد دارم.
دليلِ من تويی؛
تو را نميدانم!

#صابر_ابر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هیچ‌وقت حواسِمان به درختِ خرمالوی بی بار نیست، مدام از آن روزهایی که نارنجی‌هایِ گرد از آن آویزانند می‌گوییم . وقتی بار می‌دهد؛ دو روزِ اول خوشحالیم و بعد کم کم یادمان می‌رود ..
ما چقدر یادمان می‌رود! ما هروقت نداریمَش غمگینیم و از روزهایِ بودنش حرف می‌زنیم . تا می‌آید، آن‌قدرها که حَرفش را می‌زدیم با داشتنش خوشبختی نمی‌کنیم .
ما شبیهِ هیچ چیز نیستیم، ما آدم‌ها .

#صابر_ابر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برای ناهار آمد پیشم، زنگ زد. ده صبح.
- خانه ای ؟ناهار بخوریم؟
من عادت دارم، اگر کسی قرار است بیاید باید بیاید، دست من نیست! کنسل نمی‌کنم، بهانه نمی‌آورم. سهم یک دوست از دوستش حتما یک ناهار بی‌برنامه‌ی قبلی‌ هست. زنگ زدم گفتم تازه از شمال ماهی سفید گرفتم، با کته بخوریم. گفت آره. سر ظهر آمد، در را که باز کردم، پرت شد بغلم و دو‌ دقیقه طولانی گریه کرد.
کسی که بی‌حرف در آغوشتان سوگواری می‌کند را فقط باید پناه شد، مابین اشک‌هایش جای سوال نیست. شانه، باید خیس از آب شود. ناهار خوردیم. گفتم: غم را باید بندازیم دور! ببین چقدر قشنگ گفتم، کیف کردی؟
خندید، گفتم حق نداری غمت را از این خانه ببری جای دیگر، بنداز دور، غمِ ما زندگی را نگه می‌دارد، کند می‌کند و بی‌خاصیت. نگه داشتن و ماندن در غم غیر انسانی‌ست، روبه‌روی حیات است. فقط روز می‌آید و شب می‌برد، بی‌نگاهی، بی‌خیری، بدونِ‌ شُدن! غم گاهی خوب است اما قبل از صاحبخانه شدن باید ترتیبش را داد! همینقدر واضح ، غمت را بنداز دور! دور! پرتش کن که دستت به آن نرسد.
غیر انسانی‌ست اگر در مسیر بیش از اندازه توقف کنی! باید راه افتاد وگرنه مقصد نابود می‌شود. در اندوه ماندن از دلیل اندوه بدتر است. باقی غذا را برایش در قابلمه تک نفره کردم و دادم دستش.
- شب گرم کن و بخور! فردا هزار کار داریم.

صابر ابر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
بعضی‌ها خودشان
دلیل دوست داشتنشان می‌شوند،
آنهایی که می‌گویند:
با هم راه برویم
با هم درستش می‌کنیم.
«با هم» کلاً کیف دارد...

#صابر_ابر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
براى خودتان يک دوست پيدا كنيد. يک نفر كه تا ابد بماند. يک نفر كه حالتان، جانتان، يارتان، بد و خوبتان را، همه را با هم بخواهد. يک نفر كه حالش را بپرسيد، خوابش را ببينيد...
آدم ها بايد غير از عشق و خانواده، يک نفر را داشته باشند؛ که همه‌ی چيزهايى كه نمی‌شود به آن دو قبلى گفت، به او گفت. يک نفر بايد باشد كه شما را از چشم‌هايتان هم بشناسد.
هر آدمى بايد يک نفر را داشته باشد كه خيلى دوستش داشته باشد، يک نفر را دوست بداريد و با آن پير شويد، اگر عمرمان قرارش به سپيديست...

#صابر_ابر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بی امان زندگی خواهم کرد، با تمام وجود.
انسان کارش همین است، زندگی دادن و زندگی کردن.
جمله فاسبیندر را در ذهنم تکرار میکنم، چای میریزم و خانه را برای امروز ترک میکنم، برای روزهایی که در انتظار است.
من وظیفه دارم خوشبخت باشم. همین که به سهم خود کام دیگری را تلخ نکنم، شروع خوشبختیست.
انسان بودن سخت است.
بعد از مرگ وقت کافی برای خواب دارم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حسادت کردم
آنقدر که در خواب بودی، آرام و بی نیاز …
دلم خواست خواب باشم تا تو را در خودم ببرم.
به تو زیباترین را نشان بدهم
تا تو مرا صبح برای همه تعریف کنی …

« صابر اَبَر »
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین