چیزی دارد تمام می شود؛
چیزی دارد آغاز می شود
ترکِ عادت های کهنه
و خو گرفتن به عادت های نو
این احساس چنان آشناست
که گویی هزار بار زندگی اش کرده ام
می دانم و نمی دانم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به خوابی هزار ساله نیازمندم
تا فرسودگی گردن و ساق ها را از یاد ببرم
و عادت حمل دارای کهنه ی دل را
از خاطر چشم ها و پاها پاک کنم دیگر هیچ خدایی
از پهنه مرا به گردنه نخواهد رساند و آسمان غبار آلود این دشت را طراوت هیچ برفی تازه نخواهد کرد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
این روزها به جای” شرافت” از انسان ها فقط” شر” و ” آفت” می‌بینی !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک میکنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به من بگویید
فرزانگانِ رنگ بوم و قلم
چگونه خورشیدی را
تصویر می کنید
که ترسیمش
سراسر خاک را
خاکستر نمی کند؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسکینم
چرا صدایم کردی
چرا ؟
سراسیمه و مشتاق
سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
نشان به آن نشان
که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت
و عصر
عصر والیوم بود
و فلسفه...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

نهنــگنهنــگ عضو تأیید شده است.

نویسنده رسمی ادبیات
نویسنده رسمی ادبیات
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
3,675
پسندها
پسندها
6,155
امتیازها
امتیازها
338
سکه
85
می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !!!


حسین پناهی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کلماتی هست که می‌میرند
کلماتی هست که کلماتِ دیگر را می‌بلعند

کلماتی هست که با هیچ پاک‌کنی پاک نمی‌شوند
کلماتی هست که در خواب راه می‌روند
کلماتی هست که قلبشان از مشتشان بزرگتر است

کلماتی هست که مثلِ تخته‌سنگ‌های دامنۀ کوهستان
خیس از بارانِ شبانه‌اند
و در زیرِ نورِ ستارگان برق می‌زنند


کلماتی هست که هیچ‌وقت به دنیا نمی‌آیند
کلماتی هست که چشمِ دیدنِ کلماتِ دیگر را ندارند

کلماتی هست که مادر ندارند
کلماتی هست که خود را می‌سوزانند
کلماتی هست که فرصتِ گریه کردن ندارند

کلماتی هست که بستگی دارند
کلماتی هست که کلماتِ دیگر را کول می‌کنند
کلماتی هست که سرِ زا می‌روند
کلماتی هست که تنهایند
کلماتی هست که دزدیده می‌شوند
کلماتی هست که دل را به لرزه می‌اندازند

کلماتی هست که بعد از بیانشان سیگار می‌چسبد

حسین پناهی
 
کهکشانها کو زمینم؟
زمین کو وطنم؟
وطن کو خانه ام؟
خانه کو مادرم؟
مادر کو کبوترانه ام؟
معنای این همه سکوت چیست؟
من گم شده ام در تو یا تو گم شدی در من ای زمان؟
کاش هرگز آن روز از درخت انجیر پائین نیامده بودم!

کاش!
 
بی تو نه بوی خاک نجاتم داد،
نه شمارش ستاره ها تسکینم،
چرا صدایم کردی، چرا؟
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 5)
عقب
بالا پایین