شعر اشعار ژاک برل | انجمن کافه نویسندگان

برایت رویاهایی آرزو می‏کنم تمام نشدنی
و آرزوهایی پرشور
که از میانشان چندتایی برآورده شود
برایت آرزو می‏کنم که دوست داشته باشی
آنچه را که باید دوست بداری
و فراموش کنی
آنچه را که باید فراموش کنی
برایت شوق آرزو می‏کنم . آرامش آرزو می‏کنم
برایت آرزو می‏کنم که با آواز پرندگان بیدار شوی
و با خنده‏ ی کودکان
برایت آرزو می‏کنم دوام بیاوری
در رکود ، بی ‏تفاوتی و ناپاکی روزگار
بخصوص برایت آرزو می‏کنم که خودت باشی

ژاک برل
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اگر در این روز تابستانی بروی
آفتاب را نیز با خود خواهی برد
زمانی این پرندگان در آسمان تابستان پر می گشودند
آن گاه که عشق آغاز شد و دل هایمان شاد بود
روزها پرشور بود و شب ها ناتمام
و مهتاب به آواز پرندگان گوش می سپرد
اگر بروی ، اگر بروی ، اگر بروی
اگر بمانی اما ، برایت روزی را می سازم
که هیچ روزی مانند آن نبوده و نخواهد بود
تا خورشید بادبان خواهیم کشید ، بر باران سوار خواهیم شد
با درختان سخن خواهیم گفت و باد را خواهیم ستود
اگر آهنگ رفتن داری ، درک خواهم کرد
کمی عشق در مشتم بگذار





اگر بروی ، اگر بروی ، اگر بروی
اگر بروی می دانم که مجبوری
دیگر به چه چیز این جهان می توان دلخوش بود
مثل یک اتاق خالی , سرشار از پوچی
مثل این نگاه تهی که در چهره داری
می گویمت
همان دم که به من پشت می کنی
ذره ذره خواهم مرد
تا سلام بعدی تو

اگر بروی , اگر بروی , اگر بروی
اگر بمانی اما برایت شبی خواهم ساخت
که هیچ شبی مانند آن نبوده و نخواهد بود
به یک لبخندت بادبان خواهم کشید، سوار بر نوازشت
با چشمانت که شیفته شان هستم ، سخن خواهم گفت
اگر بروی چنانچه می‌‌دانم باید بروی
چیزی در جهان باقی نمی‌ماند بتوان به آن اعتماد کرد
سایه سگت خواهم شد
اگر بدانم که این کار مرا کنار تو نگاه می‌دارد
اگر بروی , اگر بروی , اگر بروی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین