هوا ابری بود.
بیخیال درد..
بدون چتر..
بر زیر باران رفت، قطرههای باران بر صورتش سُر خوردند. زهر خند بود که بر لب داشت. اشک هایش سنگ شده بودند. دریای چشمانش طوفانی بود..
+خیلی وقته که این من.. دیگه منِ سابق نشده
دیوونه..
منِ الان خیلی وقته منِ سابق نشدم.
دلیل حال نه چندان خوبم.. خودتی..