محفل ادبی [ بهش بگو ... ]


شنیدم رفتی و یاری گرفتی...


?باباطاهر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
(مخاطب رفیق صمیمی) آخه خواهر من چرا کاری می‌کنی که فکر کنم اضافه‌ام؟
خواهرکم من یهو همه چیو ول می‌کنم...
اینجوری نکن تا حداقل دوستیمون.. بیشتر بمونه.
دلم که بشکنه میزارم میرم و تمام...?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
پَــروای چه داری؟
مرا در شــب بازوانت سفــر ده . . .

| سهراب سپهری |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

فلک همیشه به کام یکی نمیگردد‌
که آسیای طبیعت به نوبتست ای دوست...!!

?شهریار
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بهش بگو چقد از نظرت خوبه بهش بگو وقتی میخنده چقد خوشگل میشه بهش بگو وقتی نیست دلت براش تنگ میشه بهش بگو حالش برات مهمه بهش بگو چقد چشاش قشنگه بزار بین این همه حال بدی تو باعث بشی حالش خوب بشه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شبیه هم اما دور از هم...
این چه رسمی‌است..
نزدیک اما دور.
هم خواستن و هم نخواستن.!
هم غمگین از گذشته و هم ترس از آینده..
اینه ماجرای من و تو!
سخت و دردناک!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
-میدونی حِماقَت یعنی چی؟

رفتی،رفتم! برگشتی... گفتی برگرد. برگشتم!

و بازم رفتی ولی اگه الانم بگی برگرد حتی با اینکه میدونم بازم میری برمیگردم

آره خُب من یه احمقم یه احمقی که دچارِ توئه نفهمِ بی احساس شده:)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا پایین