اتمام یافته دلنوشته مخمصه سودا | shadab کاربر کافه نویسندگان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
c9bf07_24Negar-1720360966607.png


به نام خدا

نام دلنوشته: مخمصه سودا

نام دلنویس: shadab

ژانر: عاشقانه،تراژدی

ویراستار: @DiMond

مقدمه:

ماسوای دنیایم را تیرگی‌ها فرا گرفته؛

به جز کورسویی از قلبم که سودای تو را در اندیشه دارد!

کورسویی که غل و زنجیر کرده است مرا به حبس انزوا با تو.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مشاهده فایل‌پیوست 18384
نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.


قوانین تایپ دلنوشته در انجمن کافه نویسندگان


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای دلنوشته

پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ برای دلنوشته



همچنین پس از ارسال ۲۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی


اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه



13422_ad05f9f7e9b0261da9d2dad1014c7c49.gif



کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان

 
آخرین ویرایش:
چاردیواری ذهنم را یادگاری‌هایت پر کرده... .
فنجان ل*ب پَر شده‌ی سفالی‌ات را یادت هست؟
که با گل ‌لاله زرد رنگ با زمینه آبی، مزین شده بود؟
آن‌را که همراه با همزادش از لالجین خریده بودیم؟
می‌گفتی: طعم چای در این فنجان با همه فنجان‌ها تمایز دارد؛ مزه عاشقی می‌دهد!
وقتی تو رفتی او هم رفت؛ البته، با کج خلقی‌ من.
اینک مثل هندوها، که خاکستر مرده خود را در ظرفی می‌ریزند.
ظرفی از خورده‌های شکسته‌اش برایم مانده است.
حال فنجان جفت‌اش هم مانند من، دلبرش به زوال رفته.
ولی دلم طاقت نیاورد؛ شبانه بدون درنگ تا لالجین راندم.
از همان دکان سفال‌گری خواستار لیوانی با گل‌لاله زرد رنگ زمینه آبی شدم.
بعداز درست کردنش گفتم:«ل*ب پَرش کند» سفال‌گر در تعجب بهم گفت:«دیوانه‌ای!»
بدون مکث گفتم:« آری
دیوانه‌ام!
ل*ب پَرش کن... .»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین