شعر اشعار جامی

به کعبه رفتم و ز آنجا ، هواي کوي تو کردم
جمال کعبه تماشا به ياد روي تو کردم

شعار کعبه چو ديدم سياه ، دست تمنا
دراز جانب شعر سياه موي تو کردم

چو حلقه در کعبه به صد نياز گرفتم
دعاي حلقه گيسوي مشکبوي تو کردم

نهاده خلق حرم سوي کعبه روي عبادت
من از ميان همه روي دل به سوي تو کردم

مرا به هيچ مقامي نبود ، غير تو نامي
طواف و سعي که کردم به جستجوي تو کردم

به موقف عرفات ايستاده خلق دعا خوان
من از دعا ل*ب خود بسته ، گفتگوي تو کردم

فتاده اهل منا در پي منا و مقاصد
چو جامي از همه فارغ ، من آرزوي تو کردم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بودم آن روز در اين ميكده از دردكشـان
كه نه از تـاک نشان بود و نـه از تاكـنشان

از خرابات‌نشينان چه نـشان می طـلبـی
بی نشان نـاشده زيـشان نتوان يافت نشان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بشنو ، ای گوش بر فسانهٔ عشق
از صریر قلم ترانهٔ عشق

قلم اینک چو نی به لحن صریر
قصهٔ عشق می‌کند تقریر

عشق ، مفتاح معدن جودست
هر چه بینی ، به عشق موجودست

حق چو حسن کمال اسما دید
آنچنان‌اش نهفته نپسندید

خواست اظهار آن کمال کند
عرض آن حسن و آن جمال کند

خواست تا در مجالی اعیان
سر مستور او رسد به عیان

چون ز حق یافت انبعاث این خواست
فتنهٔ عشق و عاشقی برخاست

هست با نیست ، عشق در پیوست
نیست ، ز آن عشق ، نقش هستی بست

سایه و آفتاب را با هم
نسبت جذب عشق شد محکم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین