-
-
سونی به دالسین نوشته در موضوع نقد و بررسی نقد دلنوشته زنگار آرزو | منتقد: Noghre با
Like واکنش نشان داد.
با سلام و عرض خسته نباشید. دل‌نویس عزیز @سونی اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی دلنوشته و حس‌انگیزی نقد گردیده است. منتقد اثر شما: @Noghre... -
سونی به موضوع نظارت همراه رمان حدیث ناتمام | ناظر سونی پاسخ داده‌است.سلام الهه جان خوبی بانو؟ @eli74 چند نکته برای بهتر شدن رمانت: اول اینکه هر پارت که می‌زاری شماره گذاری شده هست و نیاز نیست بنویسی پست...
-
سونی به موضوع نظارت همراه ترجمه بافنده باد | ناظر mahsa پاسخ داده‌است.@.Mahsa سلام عزیزم هفت پارت + خلاصه
-
سونی به موضوع در حال ترجمه بافنده باد | ریپر پاسخ داده‌است.سعی می‌کنم با وجود درد و خستگی‌ای که بدنم رو فلج کرده، تمرکز کنم. سرباز چی گفت؟ خونین‌ترین نبرد صد سال اخیر. توی ذهن دردناکم، یه نقشه‌ی...
-
سونی به موضوع در حال ترجمه بافنده باد | ریپر پاسخ داده‌است.اما توی یه لحظه ضعف، حرفاشو ول کردم. گرسنگی شدید باعث شد بی‌احتیاط بشم، تیزبینیم رو کور کرد. من کلاً جونور چابکی‌ام، ولی اون روز به...
-
سونی به موضوع در حال ترجمه بافنده باد | ریپر پاسخ داده‌است.یه لحظه بعد، صدای ضعیف برخورد چاقو به یه تکه چوب رو می‌شنوم. به خودم اجازه میدم فکر کنم نگهبان باقی‌مونده داره چی رو حکاکی می‌کنه. یه...
-
سونی به موضوع در حال ترجمه بافنده باد | ریپر پاسخ داده‌است.صدای مرد مسن‌تر کم شد. قسم می‌خورم، بعضی از مردا با دیدن پری‌ها که با طناب تقلا می‌کنن، شلوارشون خیس میشه. یه جورایی انتقام‌گیریه،...
-
سونی به موضوع در حال ترجمه بافنده باد | ریپر پاسخ داده‌است.یه نفس عمیق کشیدم و کمرم رو محکم‌تر به پوست درختی که بهش بسته شده بودم فشار دادم، سعی کردم هوشیار بمونم. خدایا، چقدر درد داره. سرباز...
-
سونی به موضوع مسابقه ⚽پیش‌بینی مسابقات لیگ برتر 1404-1405 هفته11⚽ پاسخ داده‌است.d5961758_
-
سونی به آسِمان؛ نوشته در موضوع مسابقه ⚽پیش‌بینی مسابقات لیگ برتر 1404-1405 هفته11⚽ با Like واکنش نشان داد.
جدول بازی‌های هفته یازدهم جمعه 7 آذرماه 1404 پیکان _ ملوان ذوب‌آهن _ خیبر خرم آباد شمس‌آذر قزوین _ پرسپولیس استقلال...
-
**** فردای آن روز، همون‌طور که با فرزاد قرارش را گذاشته بودیم، حسابی زود بیدار شدم، حتی زودتر از آلارم گوشیم. اضطراب اجازه نداده بود...
-
بیتا هاج و واج، فنجان به دست خشکش زده بود. فرزاد برای شکست سکوت و سنگینی حاکم بر فضا، خنده‌ای سر داد و بلند گفت: - ماشالله، عجب دست...
-
بیتا نهایتاً هم رویش نشد «نه» بگوید و دوباره نشست؛ حین ناهار، سعی کرد با دنیا ارتباط بگیرد. که کاش سعی نمی‌کرد، چون می‌دانستم چه‌قدر...
-
دنیا و فرزاد همچنان داشتند یکدیگر را هدف قرار می‌دادند. - نچ‌نچ! ادب کجا رفته؟ واسه اون ماهورخان اون‌جوری زبون می‌ریزی، به ما که می‌رسه...
-
جعبه را که بالاخره از او پس گرفته بود، به دست من داد و حق به جانب نگاهش کرد. - اول خودت یاد بگیر دست درازی نکنی به کادوی بقیه! بیتا که...
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
بازدیدهای نمایه
4530
آخرین بازدیدکنندگان
- 4,530 بازدیدهای نمایه
