-
-
HADIS.HPF به موضوع در حال تایپ رمان تاکسیدرمی | نویسنده hadis hpf پاسخ داده‌است.دفتر نشریه هم‌رفیق مرسده روی بالشتک طبی کوچک پشت میز نشسته بود، پای لپ‌تاپش خم شده و انگشتانش بی‌وقفه روی کیبورد می‌رقصیدند. چراغ کوچک... -
HADIS.HPF به موضوع در حال تایپ رمان تاکسیدرمی | نویسنده hadis hpf پاسخ داده‌است.هوای پشت‌بام تابستانی و گرم بود. باد سبک، فقط حرارت هوا را جابه‌جا می‌کرد و بوی تنباکوی مانده و ایزوگام داغ با هم قاطی شده بود. زمین پر...
-
HADIS.HPF به موضوع در حال تایپ رمان تاکسیدرمی | نویسنده hadis hpf پاسخ داده‌است.فرهاد سرش را پایین انداخت، دندان‌هایش روی هم قفل شده بودند. صدا در گلویش خفه بود، اما نمی‌توانست نشنیده بگیرد. همه تصویرهایی که از مهتاب...
-
HADIS.HPF به موضوع در حال تایپ رمان تاکسیدرمی | نویسنده hadis hpf پاسخ داده‌است.فرهاد دست‌هایش را روی میز گذاشته بود، نگاهش مستقیم توی چشم زن. صدای تیک‌تاک ساعت دیواری اتاق بازجویی، هر ثانیه را سنگین‌تر می‌کرد. ـ خب…...
-
HADIS.HPF به موضوع تقدیمی [ این عکس رو تقدیم میکنم به ... ] پاسخ داده‌است.ما*چ بهت😍
-
تقدیم به برترین های تابستان سپاس 🌻💖🌻💖🌻 @HADIS.HPF @malihe @مَمّد...
-
✧◆✧◆✧ درود برشما نویسنده عزیز با درخواست شما موافقت شد! ناظر ارشد تعیین شده برای شما: @HADIS.HPF لطفاً با ناظر مربوطه و مدیر تالار...
-
HADIS.HPF به ..LADY Dyva.. نوشته در موضوع اطلاعیه اعلام اتمام آثار در حال ترجمه | کافه نویسندگان با
Love واکنش نشان داد.
https://forum.cafewriters.xyz/threads/40953/ اتمام @HADIS.HPF -
HADIS.HPF به Leila Moradii نوشته در موضوع پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان» با
Like واکنش نشان داد.
*** بوی خوش آرد سوخاری شده را با لذت به مشام کشید. الک آردی را شست و از آشپزخانه خارج شد. این روزها همه‌چیز رنگ و بوی محرمی به خود داشت... -
HADIS.HPF به ..LADY Dyva.. نوشته در موضوع پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان» با Like واکنش نشان داد.
نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ...
-
HADIS.HPF به دلارامـــ! نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان تولد یک دلال عشق | به ترجمه‌ی دلارام منش با Like واکنش نشان داد.
کنار تخت، هایدی با دستانی در هم گره‌خورده روی سینه‌ی ظریفش ایستاده بود. از هجده‌سالگی خدمتکار ویژه‌ام بود. در واقع، ما با هم قد کشیدیم...
-
HADIS.HPF به دلارامـــ! نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان تولد یک دلال عشق | به ترجمه‌ی دلارام منش با Like واکنش نشان داد.
بخش دوم اوایل ماه مارس بود که پرده‌ها را کنار زدم تا آفتاب بهاری به اتاق کارم سرک بکشد. با خودم فکر کردم: درست یک سال می‌گذرد از روزی که...
-
HADIS.HPF به دلارامـــ! نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان تولد یک دلال عشق | به ترجمه‌ی دلارام منش با Like واکنش نشان داد.
بریگز با لبخندی شیطنت‌آمیز گفت: ـ یه جور می‌شه گفت پرشوره. بئاتریس زیر ل*ب زمزمه کرد: ـ آره... آره. از وقتی رولند کشته شده بود، انگار...
-
HADIS.HPF به دلارامـــ! نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان تولد یک دلال عشق | به ترجمه‌ی دلارام منش با Like واکنش نشان داد.
او هرگز آن‌گونه که پدرش می‌خواست، یعنی ظریف و نازک‌اندام، همچون همسرش نبود. برعکس، پا‌به‌پای برادرانش در جزیره می‌گشت و به همان اندازه...
-
HADIS.HPF به دلارامـــ! نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان تولد یک دلال عشق | به ترجمه‌ی دلارام منش با Like واکنش نشان داد.
بئاتریس سال پیش، شبی در آستانه کریسمس و پس از چند جام شری، آهی کشید و گفت: - وقتی کودک بود، با خواهش و التماس از من می‌خواست برایش کتاب...
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
