شعر •| شعری که بر دلت نشست |•

خواستم تا که تو را، اندکی آرام کنم
بعد کم کم بزنم حرف، تو را رام کنم

گفتم ابراز محبت بکنم، با غزلی،...
سعی کردم، نشد انگار سرانجام کنم

هر چه ترفند به ذهنم، همه در کار ولی
مانده بودم به چه انگیزه ای اقدام کنم

چیدم از باغچه چندین گل رز بابت این
تا ارادت به تو را عرضه ، و اعلام کنم

آمدم پیش ولی دور و برت بود، شلوغ
بوسه ای هم نشد از داغ لبت کام کنم

باز شب شد به سرم یاد تو افتاد بگو،
از چه راهی گذر از این همه اوهام کنم

#جواد_کریمی​
 
عقب
بالا پایین