شعر □■ خودک*شی ناخواسته ■□

انجمن کافه نویسندگان
او رفت و انتظارش باقیست
پشت قدمش عبور اشکم جاریست
ای کاش بداند که پس از او عمری
در خلوت من همیشه جایش خالیـــــست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

صندوق صدقات نیست دل من
که گاهی سکه ای محبت در آن بیندازید
و پیش خدای دلت فخر بفروشی که مستحقی را شاد کرده ای
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

فراموش کردن هیچ کس سخت نیست
کافیست کمی صبر کنی
آدم ها خودشان ثابت میکنن که لایق فراموشی اند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

چه سخت است در جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن
به چشم دیگران چون کوه بودن ولی در خود به آرامی شکستن
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان
حرف های من بماند برای بعد
دلخوری هایم..دلتنگیهایم…و تمام اشک هایم
تو از خودت بگو
با او چگونه میگذرد که با من نمیگذشت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

عشـق
قصــه‌ای بـود که مادربــزرگ شـب‌هـای زمستـــان برایـــم می‌بافــت
یکـی از رو، دو تا از زیر
بالاپوشـی که هیـچ‌گاه گرمــم نکـــرد !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

شاد باش، نه یک روز بلکه هزاران سال
بگذار آوازه شاد بودنت چنان در شهر بپیچد که رو سیاه شوند
آنانکه بر سر غمگین کردنت شر*ط بندی کرده اند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

هـرگز تـو هـم مــانـنــد مـــن آزار دیــدی؟
یــار خــودت را از خــودت بــیــزار دیـــدی؟

آیــا تـو هـم هــر پــرده ای را تا گشودی
از چــار چــوب پـنـجـــره دیـــــوار دیــدی؟

اصـلا بـبـیـنـم تـا بـه حـالا صـخــره بودی؟
از زیـــر امــــواج آســـمـان را تـــار دیدی؟

نـام کـسی را در قـنـوتت گـــریـه کـردی؟
از «آتـنــا» گـفـتن «عــذابَ النـّار» دیدی؟

در پـشـت دیـوار ِحیاطـی شعـر خوانـدی؟
دل کـنـدن از یــک خــانه را دشـوار دیدی؟

آیا تو هم با چشم ِ بـاز و خیس ِ از اشک
خواب کسی را روز و شب بـیـدار دیدی؟

رفتی مطب بی نسخه برگردی به خانه؟
بیـمـار بـودی مثل ِمن ؟ بیمار دیــدی؟

حقــــا که بـا مـن فــرق داری ــ لا اقـل تـو
او را که می خواهی خودت یک بـار دیدی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

همه چیزهای از دست‌رفته
یک روز برمی‌گردند،
اما درست وقتی که یاد می‌گیریم؛
بدون آن‌ها زندگی کنیم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

هم، خنده ام و بین مجانین همه گیرم
هم با غم و اندوه مراعات و نظيرم
یک ثانیه هم نیست که فکر تو نباشم
بین دل و این خواستن یکسره گیرم
من پنجه ی گرگم تو درخشیدن ماهی
من راه ندارم به تو باید بپذیرم
در باور من نيست تو را داشته باشم
با ياد تو هم قانعم از بس كه فقيرم
وصل تو اگر موجب عادت به تو باشد
ترجيح من اين است كه دلتنگ بميرم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین