[~ یـادداشـتـــ هـای تـلـخ نـویـس ~]

"عشـــق"
اتفاقــی ست که می افتد!
گاهـــی پرشتاب
مثـل گلوله ای ناغافل
گاهـــی آرام...
در شبــی بارانی
در هـــــرحال
"عشق"
اتـفاق ِ کشنده ایست…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من هنوز خیال می کنم
که تــــو هر شب به من فکر می کنی
قطعا من خیالباف ترین فراموش شده ی جهانم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هيچ كس با من نيست
مانده ام تا به چه انديشه كنم
مانده ام در قفسِ تنهايى
در قفس مى خوانم
چه غريبانه شبى ست،
شبِ تنهايىِ من .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بعضی ها خودشان هم نمیدانند
که با رفتنشان عصبِ احساس را در ادم ها طوری میکُشندکه دیگر
نه دلتنگ میشوند
نه محبت میکنند
نه گریه میکنند
نه گریه میکنند...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
درد داره ؛
وقتی ساعتها میشینی
و به حرفهایی که
هیچ وقت
قرار نیست بگی
فکر میکنی ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آهای غمی که مثل یه بختک
رو سینه ی من شده ای آوار

از گلوی من دستاتو وردار
دستاتو وردار از گلوی من
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هیچ وقت
‏"قرص هایی" که
‏حال آدم را "خوب" می کنند..
‏جای "خوب هایی" که
‏دل آدم را "قرص" می کنند ...
‏نمی گیرند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باید خـدا هم با خودش روراست باشد
وقتی که می داند خدای هیچ کس نیست ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مثل یک نوار کاست قدیمی خاک خورده
زندگیم در حال تکرار است
تکرار به هیچ تکرار به پوچ ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باد برده َست
تَمام خواب هایَم را
من اینک بی تو
بیدارباش ِدلتنگی ِتمام اعصارَم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین