[~ دل نـوشتـه هـای کوچـــه پـشـتـی ~]

بـا تـو
می تــــــــوان آسود
در انتهـــــــــــای راهــــی که به بن بست رسیده است
و بــــــــــــــالا رفت
از دیـــــــــوار روزمرگی ها
و نتـــــــــــرسید
از آنچه پشت دیــــــــوار است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باوَر کُن می شَود گریه کَرد بدون اینکه کَسی بفَهمَد
می شوَد دل شکَست بدون اینکه صدایی بیایَد
مَی شود خَندید ، وَقتی دَر غَمگین تَرین لحَظاتی
می شَود عاشق شُد ، حَتی وَقتی بچه ای بیش نیستی
وَ می شَود فَریاد زَد
حَتی وَقتی سُکوت کرده ای
سـُکـــوت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انـــــدوه من که از حـــــد بگذره ,جاشو مي ده , به يه بـــــي عــتـــنـــايــــي مزمن
ديگه مهم نيست : بـــــودن يا نــــبودن
دوســــت داشتن يا نــــداشتن
نذار به اين حد برسم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شاید آرام تــر می شدم
فقــط و فقـــط…
اگر می فهمیدی ،
حرفهایم به همین راحتــــی که می خوانی
نوشته نشده اند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
با موجودات عجیبی زندگی می کنیم ؛
موجوداتی که تنها با بی محـــلی" آدم" میشوند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وقتی"دلـــــت" یک جا گیرمیکند
.تمام "زندگی ات" نخ کش میشود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو رفتی
من ماندم با تمام خاطره هایت
خاطرات تلخی که قِـصّه شیرین زندگیم را به پای غُـصه ای تلخ نشاند
و زمین گیرشد شیطنت هایم و دنیایم مُـــرد
من که رفتم
توماندی و تمام خوشی دنیایت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
توی ایـن چـنـد سالِ عمـرم یه چـیز ُ خـ ـوب فهمیـدم ؛
گـُذر ِ زَمـان هیچ چیز ُ حـَل نمیکنه . . .
ماست مالـ ـی میکُـنه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گاهی لحظه های سکوت
پرهیاهو ترین دقایق زندگی هستند
مملو از آنـچه می خواهیم
بگوییم ولی نمی توانیم بگوییم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دردناک ترین بخش ماجرا این جا بود
که ما تا بلندترین پرتگاه ها رفتیم
و کسی نگرانمان نشد
شاید آنقدر گفتیم خوبیم که باور کردند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین