[ دلـنـوشـتـه های بــآرانـی ]

گاه باران همه دغدغه اش باریدن نیست
ز غصه تنها شدنش می بارد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هوای دونفره
نه ابر می خواهد
نه باران
کافیست حواسمان به هم باشد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آدمی را دیدم با سایه ی خود درد دل میکرد
چه رنجی می کشد وقتی
هوا بارانی باشد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاش باران بگیرد
و شیشه بخار کند
و من همه ی دلتنگیهایم را رویش "ها" کنم،
و با گوشه ی آستینم همه را یکباره پاک کنم و خلاص
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بـــــــــاران
بهانــــــــــه ای بود
که زیر چتــــــــــر من ،
تا انتهای کــــــــــــــــــــــــ ــوچه بیایــــــــــــی
کـــــــــاش
نه کــــــــــــــوچه انتهایی داشت
وَ
نه بــــــــــاران بند می آمــــد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد،
بـوی خـاک بـلـنـد مـی شـود
پـس چـرا ایـنـجـا
بـاران کـه مـی بـارد
عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست
مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند
مثل بوی نم بعد از باران
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلــــــــم تنـــــــگ اســــت
صـــــــدایم خـــیــــــــــس و بـــــــارانیـســـــــت
نمــــــیدانـــــم چــــــرا در قـلــــــب من پــــــاییـــــــــز
طــــولانیســــــت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش
گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که
ماه را بر لبانت می نشاند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
می ترسم از آن روزی که
بغض آسمان بترکد
ومن تنهای تنها زیر باران قدم بزنم،
بدون دستهای تو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین