مضمحل

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع bahar...
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ساده خندیدی و
مرداب غمم غرق نیلوفر شد

"مونا برزویی"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باید تو رو پیدا کنم!
شاید هنوز هم دیر نیست...

"مونا برزویی"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ترس من از مُردن دوباره
دیدن آدم‌های این دنیاست

"حسین پناهی"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاش می‌شد برای ساعتی مُرد آن‌وقت است که
می‌فهمی چه کسی از نبودنت دق می‌کند و چه کسی
ذوق
دلم ساعتی مُردن می‌خواهد!

"حسین پناهی"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به احترام خودت...
بعضی وقتا به حرف دلت گوش نکن!
نذار کسی غرورت رو بشکنه!
نذار حرف‌هایی رو بشنوی که شنیدنشون حقیقت نیست!
به خودت احترام بذار تا بقیه هم به تو احترام بذارن

"رضا طالبی زاده"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مشکل اینجاست:
که همیشه آدم‌های
تنوع طلب دست می‌گذارند
روی آدم‌های وفادار...
افسوس...

"محمود دولت آبادی"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کسی که آزاد خلق شده است چه حق دارد یک نفر مثل خود را مجبور سازد که مانند او فکر کند؟


•ولتر

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کودکی‌ام را دوست داشتم
روزهایی که به جای دلم
سر زانوهایم زخم بود!

"حسین پناهی"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
همه چیز از یاد آدم میره
اِلا یادش که همیشه
یادشه!

"حسین پناهی"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
احترام گذاشتیم و خیال کردند نمی‌فهمیم
توجه کردیم و خیال کردند گدای محبتیم
وای به حال این مردم...
نه احتـرام سرشان می‌شود و نه تـوجه
کنار این مردم شاد نمی‌شوی
بلکه تنهایی را بیشتر احساس می‌کنی!

"حسین پناهی"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در سرزمین من
خار نکار
شاید فردا پابرهنه
به دیدارم بیایی...

"غاده السمان"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حس می‌کنم
نیش ستاره را
در چشمم
طعم ستاره را
در دهانم
و طعم یک کهکشان تنهایی را
در جانم

"منوچهر آتشی"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چه حرف‌ها که درونم نگفته می‌ماند
خوشا به حال شماها که شاعری بلدید!


"رضا احسان‌پور"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چهره‌هایی وجود دارند که
می‌ارزد که پس از دیدار آن‌ها چشم فرو بندیم و بمیریم
تا ناگزیر نباشیم پیش خود بگوییم:
“ هرگز من او را در بازوانِ خود نخواهم دید... "

"هانری دومنترلان"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دستانت را اندکی به من امانت بده
می‌خواهم با آن ها،
گره از بافته‌های اندوهم بگشایم.

"غاده السمان"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
فریاد که من از همه دیدارِ تو را
مشتاق‌ترم وز همه محروم‌ترم


"هاتف اصفهانی"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برای تو چه بگویم...؟
بگویم زخمم انقدر عمیق شده که می‌توان در آن درختی کاشت؟

"غلامرضا بروسان"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
محبوب من... شما که می‌خواستید بروید،
پس چرا این همه خاطره در کوچه‌ی ما جا گذاشتید؟


"محمد صالح علاء"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گفت: احوالت چطور است؟
گفتمش: عالی است! مثل حال گل! حال گل در چنگ چنگیز مغول!

"سهراب سپهری"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زندگی فهم نفهمیدن‌هاست!

"سهراب سپهری"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین