شعر اشعار منور

تو خود شعری و چون سحر و پری افسانه را مانی
به افسون کدامین شعر در دام من افتادی

گر از یادم رود عالم تو از یادم نخواهی رفت
به شرط آن که گه گاهی تو هم از من کنی یادی

******
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از همه سوی جهان جلوه او می بینم
جلوه اوست جهان کز همه سو می بینم

چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل
چهره اوست که با دیده او می بینم

تا که در دیده من کون و مکان آینه گشت
هم در آن آینه آن آینه رو می بینم

******
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد
تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد

نه بلای جان عاشق شب هجرتست تنها
که وصال هم بلای شب انتظار دارد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج

******
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت
خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی‌ ام را شب طوفانی گرداب گرفت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به خداحافظیِ تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه‌ای بند نشد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گوشه ی چشم بگردان و مقدر گردان
ما که هستیم در این دایره ی سرگردان؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عشق رازی ست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست
چون رود بگذر از همه سنگ ریزه ها

******
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چشم انتظار حادثه ای ناگهان مباش
با مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین