دلنوشته [ مهدیه لطیفی ]

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
سـکــوت کـهـ مـی کـنـی

وزن ِ جــهان را تـنــها بـه دوش مـی کـشـم !

و کـم کـه مـی آورم

زمـیـن آنـقـدر کـــُــنـد مـی چـرخـد

کـه تـو تـوی ِ تـقـویـم مـی مـاسـی

و مـن

آونــگـــ مـی مـانـم

بـیـن ِ حـقـیـقـت ِ تــو

و افـسـانـه ای کـه از تـو در سـرم دارم !


سـکــوت کـهـ مـی کـنـی

شـب پـشـت ِ پـلـکــ هـای ســکــوت

حـتـم مـی کـنـد کـه تـو هـم تـنــــهـایـی !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مــن اگر به دنیا نــمی آمدم

هیـــــچ کــس را نداشتی

که رنــــگ بزند

کمـرنگـــــی ات بر جهــــان را...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: .Ania.
قدم از قدم بر ندار هم قدم


این جاده


به بن بست می رود


این دایره


سر دراز دارد!


و تا به قدر کافی نگردیده باشی در این دایره


پرت


رها


نخواهی شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
روی دست خودم مانده ام

آینه ها را زیر و رو می کنم

می تکانم حتی

خبری نیست

مرا اگر می بینید

تصویر ِ تداوم یافته ی ذهن شماست

من گم شده ام

آقا!

ساعت...

ببخشید نه؛ آینه دارید!؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آن مــرد


با " نـــیامــدن " آمـــــد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: .Ania.
رویاهایم را به بازی گرفته ای؟

یا رویاهایم به بازی ام گرفته اند؟

که مدام

به چشم هایت می بازم؟

من برای بازی نیامده ام

تمام مدال ها برای تو

رویاهایم کجاست!؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خیابـان

شعــر بلنـدی ست

وقتی مـن با قدم هــای تــــو قدم می زنم!

و شـب

یکباره یکپـــارچه می شود،

از خـــواب هایی که تــو را به مـــن می رسانند

وقتـی

مـــن با چشم هــای تــــو چشم می بندم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ظهر ها

بی دلخوشی

دست و صورت نشسته

می نشینم به یادآوری زنان تاریخ

که صبح ها

بیدار شدند

زود!

بی دلخوشی!

دلخوشی چیزی ست غریب

که قریب به طول تمام تقویم ها ست

که بر دامن هیچ زنی جوانه نزد!

صبح و ظهر ندارد

تفاوتش به تفاوتِ جا افتادن قرمه سبزی روی چراغ است

با قرمه سبزی های کارخانه

دلخوشی به این چیزها نیست

چیزی که هوای صبح را

نفس کشیدنی می کند

جا افتادن ِ تو توی زندگی زنی ست،

که جوانه زدنت بر دامنش را

دوست دارد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سیگار

بر تخت تو را می کِشد

تو

مرا می کُشی

من

تو را بر بوم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: .Ania.
سرد

یعنی تو

که صدایت یخ می بندد بر رگ هایم

به وقت هایی که کسی را دوست داری

که من نیست

گرم

یعنی تو

که هر نگاهت داغ می شود بر دلم

برای بعد ها

به وقت هایی که کسی را دوست داری

که منم

آب

یعنی تو که بر سرم می ریزی

پاک

از ابرهای دلتنگِ سقف خانه ات که از خیابان فرار کرده اند

به جای هر غسلی

به جای هر بارانی

خاک

یعنی خاک بر سر لحظه هایی

که ما مال هم نیستیم

خلاصه

خورشید

کتاب

کفش

کلید

کلمه

همه شان تویی

به تنهایی!

تنهایی

یعنی تو

که نمی دانی بی من

چقدر تنهایی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 1)
عقب
بالا پایین