دلنوشته ♥دلـنـوشـتـه هـاي رضا کاظمی

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
گفتند زلـزلـــه شده است

سراسیمه شتـــافتم

تا رودبار، منجیـــل؛ خرابه های بَم

تا حتا جغرافیای تمـــام زلزله های جهان.

زیرِ تمامِ آوارهـــا

تـــو بودی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هنوز بویِ عاشقی می دهم!

جنگ بود...

برادرم برنگشته بود...

مادرم روویِ سجاده،

دعای انتظار و بازگشت می خواند...

پدرم "عاشیق" بود...

در کوچه های شهر،

سازِ آذری می زد،

ترانه ی "کوچه لَرَه سوو سَپمیشم" می خواند...

و خواهرم، پنهانی نامه های عاشقانه...

و من، هیچ نمی خواندم!

جنگ تمام شد!...

برادرم برگشت،

اما در کیسه ای سفید،

خاکسترش و پلاک نقره اش...

پدرم ساز آذری اَش را داد به من،

و دراز کشید، و روو به قبله شد...

هنووز هم روو به خانه ی خدا انتظار فرشته ای را می کشد که قرار است بیاید...

خواهرم رفت خانه ی شوهر...

نامه هاش را داد به من...

ارث بَرِ خانواده بودم...

و مادرم...

آه مادرم!...

مادرم هنووز هم رووی سجاده می نشیند و با چشم های کم سوو،

دعای بازگشتِ فرزندی را می خواند که کنار دست ش از میخِ دیوار آویخته ست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تـــو دلــت سفــر می خواست

مــن، نــه

ولی حالا هـــر غروب

مرا به سفــرهـــای دور می برند دُرنــاهـــا...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چـه بی رحـم است بـاد!

بـادبادک تـو بـودم من

از دستـهایت ربـود، بُـرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سفــر از چشــم هــای تــو مَحــال بــود

کـه ممکـن شـد

مــرگ کـه دیگـر محــال نیست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
رفتــی

امــا چـــه آرام ، چــه دیـــر

درست مثــل مـــرگ

در اتــاقِ گــاز!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
لطفــن ایــن شعـــر را

آهستــه بخـوانیـــد.

روویِ سطـــرِ آخـــرِ گـریـه هــاش

خــواب رفتــه است شــاعـــر!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قصـه نمی گفت مـادر بزرگ،

تـو را می گفت، که روزی از دورهـا می آیـی.

مُـرد. پیـر شدم. نـیامدی


کـاش قصه می گفت مـادر بزرگ!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
درِ خـانــه اَت به دریـــا باز میشد

و دریـــا

خانه ی مـــن بود.

یک بار به آب زدی وُ

عمــری ست پــیِ تـــو میگردم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گفتنـد به دریــا زده وُ

بـاز نگشتـه ای؛

و کسی نـگفت دریــا

دلِ من بـود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 1)
عقب
بالا پایین