دیروزها وقتی به اوج رسیدم
من آدم بودم و جای حوّا خالی بود
و تنها سیبی به جا مانده بود
که هر ثانیه جای دندانهای حوّا بر روی آن تیره تیره تر می شد
و من به عشق دیدن حوّا گازی به جای دندانهای او زدم
و من هبوط کردم از آن اوج
اگر بار دیگر او را ببینم به او می گویم :
سالها من تورا بر روی دیواره ی سفید ابرهای بی پروا کشیدم و نگاهت کردم
تو من را نکش؛ اما کاش گاهی ؛ هر از گاهی ؛ من را تنها نگاه می کردی .. تنها نگاه
من آدم بودم و جای حوّا خالی بود
و تنها سیبی به جا مانده بود
که هر ثانیه جای دندانهای حوّا بر روی آن تیره تیره تر می شد
و من به عشق دیدن حوّا گازی به جای دندانهای او زدم
و من هبوط کردم از آن اوج
اگر بار دیگر او را ببینم به او می گویم :
سالها من تورا بر روی دیواره ی سفید ابرهای بی پروا کشیدم و نگاهت کردم
تو من را نکش؛ اما کاش گاهی ؛ هر از گاهی ؛ من را تنها نگاه می کردی .. تنها نگاه
آخرین ویرایش توسط مدیر: