میروم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچنان که تارو پودقلب من از هم گسست
می روم با زخم هایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمد آشیانم را شکست
می روم اما نگویی بی وفا بود ونماند
از هجوم سایه ها دیگر نگاهم خسته است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یه روزی روزگاری دلمو دادم به یاری امیرافبی
رفتو منو تنها گذاشت انگار تو سینه اش دل نداشت
یا شایدم یکی رو داشت نه بخدا دوستم نداشت
دیدم اونو با اون یکی شونه به شونه دست به دست
میگفتن و می خندیدن صحبت میکردن یه نفس
تا دید منو از روبرو اون بی وفا چشماشو بست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شاخه ی یاسی که من دادم به دستت
بر زمین ای گل تو انداختی و رفتی
نازنین بر خاک راهت من نشستم
نیم نگاهی سرد به من کردی و رفتی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گاه جلوے آیـــــنه مــے ایستـــم…
خودم را در آن می بـینـم …
دســت روے شانـه هایــش مــے گذارم
و مے گویــم: . . . . چه تحملــے دارد … دلــت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یه وقتایی باید رفت … !
اونم با پای خودت
باید جاتو تو زندگی بعضیا خالی کنی… !
درست تو شلوغیاشون
متوجه نمیشن چی میشه
اما بدون ، یه روزی ، یه جایی
بد جوری یادت می افتن …
که دیگه خیلی دیر شده … خیلی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تلخ تر از خود جدايی ها…
آنجايی است كه بعدها آن دو نفر مدام بايد وانمود كنند،
كه چيزی بينشان نبوده…
كه هيچ اتفاقی نيفتاده…
كه از همديگر هيچ خاطره ای ندارند…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آمدنت را حیران بنگرم
یا رفتنت را مات بمانم …!؟
بادآورده را باد می برد
قبول …
اما دلم را که باد نیاورده بود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دوست نداشتم
خبر رفتنت را
کسی بفهمد
بغضم را در تنهایی شکستم
مثل قاصدکی که جای باد
به باران فکر می کرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
رفتنت تلخ تر از قهوه ای
بود که باهم خوردیم
تلخ تر ودردناکتر از رفتن تو
حماقت من است که هنوز بیادت
در همان کافه
قهوه تلخ می خورم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زمین گیر شده ام پای زندگی ام در گچ است !
عصایم باش ،من خوب نمی شوم !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین