بعد رفتنت دیگر
چشم هایم نمی بینند
گوش هایم نمی شنوند
زبانم میل به سخن باز نمی کنند
انگار تمامِ وجودم روزه گرفته اند
خلاصه
تا اذانِ آمدنت را سر ندهند
من این تنهایی را ؛ اِفطار نخواهم کرد …!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وقتی تصمیم به رفتن می‌ گیری
هیچ چیزی غم‌ انگیزتر از
تکرارِ بی‌ رحمانه‌ی صدایی نیست
که بی وقفه می‌ پرسد
کجای جهان از رفتنت تهی خواهد شد ؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاش وقت رفتنت
مثل بچه ها
کفش هایت را قایم میکردم
پاهایم را زمین میکوبیدم و
حتی از دستگیره ی چمدانت
آویزان میشدم و
در خانه را به رویت می بستم !
اما هزار لعنت به من
که هنگام رفتنت بزرگ شده بودم !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از همان لحظه‌ رفتنت
هر روز کنار پنجره مینشینم
و تنهاییم را بو میکشم
خاطرت هنوز هم ماندگار‌ترین عطر این روزهای من است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
رفتنت را
‎هر شب در ذهنم مرور مي كنم
‎روى دورِ آهسته اما
‎با دقت
‎با جزئيات
‎مثلاً زوم ميكنم روى چشمانت
‎ميبينم اثرى از رفتن نيست
‎دستانت را بازبينى ميكنم
‎مي بنیم دو دستى بازويم را چسبیدی
‎پاهايت اما ‎پايانِ ماجراست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سخت است
اما می‌شود!
به بهای رد شدن چندین فصل
سخت است
اما می‌شود!
با اشک‌های کودکانه‌ی پیرمردی
روبروی آینه
سخت است اما
می‌توان فراموشش کرد…
حسام نیک‌فال
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
این عشق نبوده
که بهت لطمه زده
یه نفر که بلد نبوده چطور بهت عشق بده
بهت آسیب رسوند
این دو تا رو باهم قاطی نکن
عشق به تنهایی بد نیست
آدما بد معنی کردن
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یه مرد
برای عاشق شدن
به‌یک دقیقه نیاز دارد
و برای فراموش‌ کردن
به چندین قرن
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گاهی دوست داشتن یواشکی هم بد نیست
اینجوری داریش ؛ با این که نداریش !…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
میگن با هر کس
مثل خودش باید رفتار کردم
ولی خب یه جاهایی دیگه آدم شرم میکنه
مثل بعضیا باشه!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین