در میان آب، مهی شناور است که شکل خود را از یاد برده. ماهیهای سیاه از آن میگذرند، و بدنشان با هر حرکت، لکهای از تاریکی را پراکنده میکند. این مه نه مرز دارد و نه انتها، بلکه پیوسته در هم میپیچد و هر ماهی را در خودش حل میکند؛ حل شدن در سکوتی که حتی نور را میبلعد.