دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

نه واقعا هستن، قدیما خواهر و برادرم تعریف میکردن که نزدیک شهرمون، یه رودخونه کوچیکی هست، اونجا همیشه صدای آواز می اومده. اینا هم بچه بودن، میرفتن کنار آب بازی کنن صدای آواز رو می‌شنون، گاهی هم بینش صدای گریه می‌اومده. میگفتن نزدیک که شدیم، یه پیرزن مو حنایی انگار موهاش رو حنا گذاشته، لباس مشکی پوشیده و عصاشو دستش گرفته و یا خندیده، یا گریه کرده. می‌گفتن چهرش به قدری وحشتناک بوده که همون لحظه پا به فرار گذاشتن odat_et3d_jc_ghey
چهره وحشتانکی دارن😂😂ولی من میگم ما بیشتر اونا رو ترسناکتر کردیم
 
امشب هیچکس نیست؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Azaliya
و آنگاه رُعب به دلم بخشید، چهره‌ای بدون بینی و چشم....
جای چشمانش، سیاه چاله‌ای مطلق بود... که قلبم را وادار به ایستادن می‌کرد!
 
  • cool
واکنش‌ها[ی پسندها]: marym
  • grin
واکنش‌ها[ی پسندها]: marym
دلم رمان ترسناک میخواد
یه چیزی مثل خانه کاهگلی
هیچکسان
پسران بد و... c54c27_25ndke-hanghead
 
دلم رمان ترسناک میخواد
یه چیزی مثل خانه کاهگلی
هیچکسان
پسران بد و... c54c27_25ndke-hanghead
دل من یه کلبه‌ای در وسط جنگل و سه تا روح و سه تا فنجان چای و گفتگویی راجب حس‌شون وقتی یه آدم بدبخت و تنها رو گیر میارن و اذیتش میکنن و این بدبخت از ترس حتی اسمش یادش میره، با دیدن واکنش این آدما چه حسی دارن!
من ک حس میکنم خنده‌اشون میگیره
یا بیشتر مغرور و لجباز میشن
 
عقب
بالا پایین