کافه کتاب کتاب‌هایی که میخوانیم!

کتاب را بیشتر از فیلم دوست دارد.

مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است - فردریک بکمن
 
او میداند باید بجنگد. با اینکه از جنگیدن خسته شده است اما چاره‌ای ندارد. این قصه باید پایان خوشی داشته باشد.

مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است - فردریک بکمن
 
قدرت مرگ در این است که چنان امید بازماندگان را سلب می‌کند که آرزو می‌کنند زندگی از حرکت بایستد.

مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است - فردریک بکمن
 
اگر ساکت باشی هیچوقت کسی را ناامید نمی‌کنی.

مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است - فردریک بکمن
 
خیلی سخته به آدمایی کمک کنی که نمی‌خوان به خودشون کمک کنن.

مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است - فردریک بکمن
 
خیلی سخت است اجازه بدهی کسی که دوستش داری تو را ترک کند.

مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است - فردریک بکمن
 
من هم وانمود می‌کردم که باور می‌کنم. من آن‌قدر خوب وانمود می‌کردم که حتی خودم هم باور کرده بودم.

مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است - فردریک بکمن
 
من فقط می‌‌خواهم دیگران به یاد بیاورند من وجود دارم. می‌خواهم دیگران بدانند من اینجا هستم.

مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است - فردریک بکمن
 
من هم وانمود می‌کردم که باور می‌کنم. من آن‌قدر خوب وانمود می‌کردم که حتی خودم هم باور کرده بودم.

مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است - فردریک بکمن
 
«...دلم می‌خواد یه جوری بمیره. می‌دونم من حق ندارم درباره مرگ مردم نظر بدم؛ اما گاهی اوقات فکر می‌کنم بعضی از آدما فقط مستحق مرگ هستند...»

مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است - فردریک بکمن
 
عقب
بالا پایین