چشم‌های گریان یک مرد چرا این قدر ما را مضطرب می‌کند...؟ بله ... چشم‌های گریان یک زن هم هیچ خوشحال کننده نیست و اگر یک کم صمیمی و اهل دل هم باشیم که از دیدنش حسابی دچار ترحم و دلسوزی می‌شویم اما اگر موضوع چشم‌های گریان یک مرد باشد قضیه کاملا فرق می‌کند. برای این که اهل دل باشیم یا نه، از دیدنش دچار بیچارگی می‌شویم و درماندگی! انگار دنیا به آخر می‌رسد و علاجی هم ندارد. مثل عزیزی که به مرض لاعلاجی گرفتار باشد و دم مرگ...!



سیاه | اورهان پاموک
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اغلب در جمع افرادی حضور داریم که با جملات به ظاهر امیدوارانه‌ی خود به ما آرامش می‌دهند. در حقیقت ما خودمان در جستجوی آرامش نیستیم بلکه هنگامی که با مشکلی مواجه می‌شویم، به افرادی پناه می‌بریم که می‌گویند : « تقصیر تو نیست!» آن‌ها ما را به اِشکال کار خود واقف نمی‌سازند، بلکه با این گونه جملات ما را فریب می‌دهند. حالا ما چرا باید خود را با شنیدن این جملات فریب دهیم ؟ چرا نباید گاهی خود را مقصر بداینم و بر اساس آن در جست و جوی راهی باشیم که با مشکلاتمان «مقابله» کنیم ...؟!

دنبال دلت برو | اندرو متیوس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
می‌دونی آخر هر عشق ته تهش چیه...؟ یا مرگه یا جدایی یا عادت یه وقتایی هم نفرت! خیلی وقتا اونا که عشقشون با مرگ تموم میشه خوشبختن؛ اونا که عشقشون با جدایی تموم بشه غمگینن؛ اونا که به عادت برسن محتاجن، معتادن؛ اونایی هم که عشقشون به نفرت برسه، بدبختن!
از هر بیچاره‌ای بیچاره‌ ترن ... تا حالا فکرشو کردی قراره ما به کدومشون برسیم ...؟

امشب نه شهرزاد | حسین یعقوبی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در این دنیا زندگی کنید. این دنیا به گونه ای باشکوه و زیباست. دنیایی که ما در آن زیست می کنیم، اما ما در آن زندگی نمی کنیم، ما کوته بینیم، ما گسسته ایم، ما مضطربیم، ما انسان هایی وحشت زده ایم؛ بنابراین زندگی نمی کنیم. ما رابطه ای نداریمف ما منزوی هستیم.ما انسان هایی مایوسیم. ما معنای زندگی کردن در آن حالت جذبه الود و شعفناک را نمی دانیم. به نظرمن شخص زمانی می تواند در آن حالت زیست کند که بتواند از تمامی حماقت های زندگی خویش رهایی یابد.


رهایی از همه ی اینها فقط زمانی ممکن است که انسان از رابطه ی خود نه تنها با انسان ها، بلکه با نظریات، با طبیعت و با همه چیز آگاه شود. در رابطه ای این چنین است که انسان می تواند به کشف خود و به کشف ترس، اضطراب، یاس، تنهایی و نبود عشق در وجود خویش بپردازد. ما از نظریه ها، الفاظ و دانشی که دیگران به ما گفته اند انباشته ایم، ولی در مورد خود چیزی نمی دانیم، به همین علت است که نمی دانیم که چگونه زندگی کنیم.


پرواز عقابها | کریشنا مورتی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
کم‌کم دارم می‌فهمم که بزرگ شدن چه اشکال‌هایی دارد؛ وقتی به آرزوهایی که در کودکی داشتی می‌رسی، می‌بینی آن‌قدرها هم که فکر می‌کردی جالب نبوده‌اند.

ال ام مونتگمری | ? انشرلی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: هیوم

دنیای عزیز
دارم ترک‌اِت می‌کنم چون حوصله‌م سر رفته .
فکر می‌کنم به قدر کافی زندگی کردم؛ می‌خوام تو رو با همه‌ی نگرانی‌هات توی این چاه مستراح خوشگل، ترک کنم. موفق باشی .


[جورج ساندرز | یادداشت خودک*شی]​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هر زنی قهرمان زندگی خودش است، بدون آنکه نیاز به قهرمان دیگری داشته باشد!

#ریچل هالیس
#خود واقعی ات باش دختر
 
آخرین ویرایش:
بُریده از دنیا، دِلگیر، دلگیر، دلگیر، مگر می‌شود؟

عباس معروفی
سال بلوا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
و اکنون نیز به این نتیجه رسیده ام که نوشتن نیز یک نوع عبادت است.
عبادت یعنی احترام گذاشتن به خداوند و موهبت های بی شمار او و از نظر من؛ خلاقیت نیز از جمله عبادت هاییست که باید به آن ارج نهیم.
اما اگر به درون خود بنگرید، بدون تردید به شما نیز موهبتی ارزانی شده که می تواند
نقاشی
گلدوزی
یا هر هنر دیگری باشد!

#ریچل هالیس
#خود واقعی ات باش دختر
 
آخرین ویرایش:
زندگی همچو طولانی نیست، تنها یک بار هم هست. من حق دارم؛ من وظیفه دارم که آن را به هدر ندهم و سرسری از آن نگذرم ...


#جان_شیفته
#رومن_رولان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا پایین