همگانی ✿❀ عصـرانه و کتـاب ✿❀

[یمنایمنا عضو تأیید شده است.]

خوشبختی از آن نوع شیرینی‌هاست که باید بلافاصله و گرم گرم خورده شود. نمی‌توان آن را با خود به منزل برد. همین که کسی بخواهد آن را به هر قیمت شده حفظ کند، به یک جهنم مبدل خواهد شد.

خداحافظ گری کوپر/رومن گاری

 

[یمنایمنا عضو تأیید شده است.]

برای هر رنجی مرزی وجود دارد که رنج را تنها تا بدانجا راه است.
پس از آن یا پایان فرا میرسد و یا رنج دگرگون میشود و رنگ زندگی به خود میگیرد.
این دگرگونی هرچند میتواند دردآور باشد، اما در این حال، رنج به منزله‌ی امید و زندگیست...

شادمانی های کوچک/هرمان هسه

 

[یمنایمنا عضو تأیید شده است.]

ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪﺁﻭﺭﺗﺮﯾﻦ ﻋﮑﺲﻫﺎ ﺁﻥﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻝ ﻭ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﻭ ﻓﻠﺶ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺭ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ. ﯾﺎ ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﻮﺩ، ﻫﺮﮔﺰ ﻇﺎﻫﺮ ﻧﻤﯽﺷﻮند ...

طبل حلبی/گونتر گراس

 

[یمنایمنا عضو تأیید شده است.]

بیشعور فردی است کاملا هوشیار و دانا و باسواد و زیرک. که سعی دارد با قربانی کردن تمامی پدیده های حول و حوش خود، منافع غیر اخلاقی خود را، موجه جلوه دهد. آدم بیشعور کاملا صاحب عقلی قوی اما غیر سالم و سوادی سرشار است. اگر انسان صاحب شعور نباشد نمی تواند بیشعور شود. باید چیزی در جان آدمی وجود داشته باشد تا بتواند خلاف آنرا در جان خود خلق کند. هرچه شعور آدمی کلفت تر باشد بیشعوری می تواند پروارتر شود.

مانتره/میثرا اشوان

 

[یمنایمنا عضو تأیید شده است.]

خیلی به‌ندرت پیش می‌آید دیگران بدانند ما چه فکرهایی در سر داریم؛ حتی کسانی که از دیگران به آن‌ها نزدیک‌تر یا به‌ ظاهر صمیمی‌تر هستیم. شاید حتی در طولانی‌ترین، صمیمانه‌ترین و موفق‌ترین ازدواج‌ها هم، یکی از دو طرف زندگی همیشه نمیداند دیگری چه فکری در سر دارد.
ما هیچگاه در ذهن شخص دیگری حضور نداریم. در حقیقت ما هرگز نمی‌توانیم بفهمیم شخص دیگر چه فکرهایی در ذهنش دارد. و اتفاقاً افکار تعیین‌کننده است. فکر واقعیت است. رفتار قابل تظاهر است و می‌شود ادایش را درآورد.

در پی پایان/ایان رید

 

[یمنایمنا عضو تأیید شده است.]

کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست، بلکه تبدیل جهل به آگاهی، تبدیل نفرت به عشق و تبدیل غم به شادی است پس همه ما می‌توانیم با کلام زیبا کیمیاگر باشیم.

کیمیاگر/پائولو کوئلیو

 

[یمنایمنا عضو تأیید شده است.]

درختان در پاییز راهی به تعمق‌اند. از ما می‌خواهند که خودمان را بسته به ریتمِ جهانِ طبیعت ببینیم. این‌گونه شاید زهر این آگاهی را بگیرد که ما هم بالاخره خواهیم مُرد، هر چند نمی‌تواند به طور کامل، دردش را آرام کند.

هنر همچون درمان/آلن دوباتن

 

[یمنایمنا عضو تأیید شده است.]

تسویه حساب کردن با گذشته، به این معناست که ما باید هرگونه کار ناتمام در رابطه با هر شخص، پروژه یا فعالیتی را که با آن درگیر بوده‌ایم به سرانجام برسانیم.
ما نمی‌توانیم زندگی جدید خود را روی ستون‌های سست گذشته؛ کارهای ناتمام؛ قراردادهای لغو شده و کلا مسائل حل نشده بنا کنیم. اگر بدون حل مسائل مربوط به گذشته، یا اتمام کارهای ناتمام بخواهیم به سمت آینده حرکت کنیم، به احتمال زیاد دوباره خود را در همان گذشته و با همان شرایط پیدا خواهیم کرد.


بهترین سال زندگی شما/دبی فورد

 

[یمنایمنا عضو تأیید شده است.]

در معادلهٔ عشق، خوبی و بدی معشوق به‌حساب نمی‌آید. پاکی عشق را در قلب معشوق باید جست، هرکس پاکدل باشد در عشق نیز پاک و منزه می‌ماند، بال و پر پرندگان در فصل عشق زیباتر و خوش نقش‌تر می‌شود. و انسان عاشق نیز بهترین و نجیب‌ترین صفت‌ها را در دل و جان خویش پرورش میدهد و عشق، دلدادگان را وادار می‌کند که رفتار و گفتارشان را با تصویر زیبایی که از معشوق در ذهن خود ساخته‌اند هم‌ آهنگ سازند و سیلاب‌های عشق و جوانی که آدمی را همراه خود می‌برند، به قلب و روح او صفا می‌بخشند.

ژان کریستف/رومن رولان

 

[یمنایمنا عضو تأیید شده است.]

چهره بعضی زن ها حتی تا میان سالی، لبریز از کودکی باقی می ماند؛ شاید کودکی ابدی آن هاست که عشق ما را ثابت نگه می دارد و از زمان جدا می کند.

برهوت عشق/فرانسوا موریاک