کلاغ های سبز را موقعی که زنده هستند کسی نمی تواند ببیند. آن ها در مرتفع ترین نقاط درخت زندگی می کنند و هرگز به زمین نمی آیند، مگر آن که بخواهند آب بنوشند. موقعی که کسی آنها را با تیر می زند اگر فورا کشته نشوند خودشان را به درختی آویزان می کنند تا بمیرند و این کار انقدر طول می کشد تا شکارچی خسته شود و برود. از اینکه حتی جسدشان به دست قاتلشان بیفتد نفرت دارند!


روزهای برمه | جورج اورول
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وقتی تنهایی و کسی را برای رازگویی نداری، حفظِ یقین آسان نیست. درست در همین هنگام بود که "دروگو" دریافت که انسان ها چقدر از هم جدا افتاده اند و با وجود محبتی که ممکن است نسبت به هم داشته باشند تا چه پایه از هم دورند. پی برد به اینکه اگر انسان رنج ببرد، رنج اش از آنِ خودِ اوست و هیچ کس نمی تواند بار رنج را ولو اندکی از دل او بردارد. دریافت که اگر کسی دردمند باشد، حتی عاشق بی قرارش نمی تواند از درد او درد بکشد و علت تنهایی انسان همین است.


بیابان تاتارها | دینو بوتزاتی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خیلی مهم است که درس های زندگی را سریع یاد بگیریم؛ چون در غیر این صورت محکومیم به تکرار کردن شان. در واقع هر چقدر که ضربه وارد شده سنگین تر باشد، باید هزینه ی بیشتری هم برای رفع و رجوع کردن اش بدهید. پس بهتر است هر درس زندگی را همان بار اول یاد بگیرید. روند "برنامه ریزی، انجام، بازبینی و ارتقا" کمک تان خواهد کرد درس های زندگی را هرچه سریع تر یاد بگیرید و پیشرفت های لازم را بدون اتلاف وقت به دست آورید و از این موضوع مطمئن شوید.
این روند خیلی ساده است. در قدم اول باید نقشه ها و اهدافتان را برنامه ریزی کنید. بعد شروع کنید به انجام اش و قدم بعدی را رو به جلو بدارید. در قدم سوم عملکردتان را بازبینی کنید.در این بخش باید مقدار دستاوردهای تان را اندازه گیری کنید و پیروزی و شکست های تان را بشمارید. در قدم آخر هم باید اصلاحات لازم را اعمال کنید تا ارتقا یابید.

بهترین سال زندگی تو | دارن هاردی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باید دست‌کم این یک کار را برای من انجام بدهی. تخیلت را بشکن و آن را از من بقاپ. نیازمند آنم که تو با کلماتی قاطع و شوک‌آور به من بگویی دست‌نیافتی هستی، این‌که از من نمی‌خواهی برای چند هفته نزد تو به پاریس بیایم یا از تو بخواهم که با من به ایتالیا بیایی یا از مرگ نجاتم بدهی. فکر می‌کنم تا وقتی که لازم باشد بتوانم در این دنیا زندگی کنم، کم‌کم یاد می‌گیرم که چطور شب‌ها گریه نکنم، ای کاش این آخرین کار را برایم انجام می‌دادی. خواهش می‌کنم، فقط یک جمله‌ی بسیار ساده‌ی خبری برایم بنویس، جوری که یک زن بتواند آن را بفهمد.

خاطرات سیلویا پلات | سیلویا پلات
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یادم می‌آید بعد از ظهر یک روز بارانی، مردی با بارانی گاباردین خاکستری و ته ریش، برگه‌هایی در کارتیه لاتن پخش می‌کرد. توی آن برگه‌ها پرسش‌نامه‌ای بود که مربوط می‌شد به یک تحقیق در مورد جوانی. سوال‌ها به نظرم عجیب می‌آمدند: ساختار خانوادگی شما چگونه بوده است؟ جواب داده بودم: ساختاری نداشتم. خودتان فکر می‌کنید پسر (یا دختر) خوبی برای والدین‌تان هستید؟ هیچ وقت پسر کسی نبوده‌ام با تحصیلاتی که فرا گرفته‌اید قصد دارید به پدر و مادرتان احترام بگذارید و خودتان را با محیط اجتماعی‌تان وفق دهید؟ تحصیلاتی نداشته‌ام. پدر و مادری نداشته‌ام. محیط اجتماعی هم نداشته‌ام ترجیح می‌دهید انقلاب کنید یا به تماشای چشم‌اندازی زیبا بنشینید؟ تماشای چشم‌انداز زیبا.

تصادف شبانه | پاتریک مودیانو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
درون گراها و برون گراها متفاوت کار می کنند: برون گراها دوست دارند مسئولیت ها و تکالیفی را که بر عهده دارند را سریع انجام دهند. آنها سریع تصمیم گیری می کنند و حتی برخی اوقات در تصمیم های خود نیز عجله می کنند. انجام دادن چندین کار برایشان راحت است و خطرپذیر هستند، آنها برای پاداش از پیشنهاد های فریبنده و گول زننده مثل دریافت پول یا مقام لذت می برند. درون گراها اغلب آرام ترند و با میل شخصی کار می کنند. آنها ترجیح می دهند که در یک زمان فقط بر روی یک مسئله تمرکز کنند و به نوعی تمرکز کامل و دقیقی داشته باشند. آنها معمولا فریفته ثروت و شهرت نمی شوند.


سکوت؛ قدرت درونگراها | سوزان کین
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چقدر به دوستانم که مادرانی دوست ‏داشتنی، مهربان و حمایت ‏کننده داشتند، رشک می ‏بردم و چقدر عجیب بود که آن‏ها به مادرانشان وابسته نبودند ... نه دائم به‏شان تلفن می ‏زدند، نه به ملاقاتشان می ‏رفتند، نه خوابشان را می‏ دیدند و نه حتی به‏شان فکر می ‏کردند. ولی من در طول روز بارها مجبور بودم فکر مادرم را از ذهنم برانم و حتی امروز که ده سال از مرگش می ‏گذرد، اغلب پیش می ‏آید که بی ‏اختیار به سمت تلفن می ‏روم تا با او تماس بگیرم. اوه همه‏ این ‏ها به لحاظ منطقی برایم قابل درک است. سخنرانی ‏ها درباره این پدیده کرده ‏ام. برای بیمارانم توضیح می‏ دهم کودکانی که مورد بدرفتاری قرار می ‏گیرند، اغلب به سختی از خانواده‏ ی ناکارمدشان جدا می‏ شوند، در حالی که کودکان والدین خوب و مهربان، با تعارض کمتری از آن‏ها فاصله می‏ گیرند. اصلا مگر یکی از وظایف والدین، قادر ساختن کودک به ترک خانه نیست؟

مامان و معنی زندگی | اروین د یالوم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حالا کم کم همه خیابان متوجه شدند که آن دختر مرده. هرکس،هر کاری داشت،حالا هر چه‌قدر هم که مهم بود، رها می‌کرد و جلو می آمد تا نگاهی به دخترک مرده با موهای بلند مشکی بیندازد. حتی جواهر فروش سر خیابان با وجود این که هیچ وقت مغازه‌اش را تنها رها نمی کرد، نتوانست در برابر وسوسه ‌ی دیدن دخترک با موی‌بلند که خودش را از طبقه چهاردهم ساختمان به پایین پرتاب کرده بود، مقاومت کند.به خصوص این که شنیده بودم. دخترک موهایش زیباست.

کوتاه کردن موی مرده | چیستا یثربی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در واقع وقتی شما فقیر می‌شوید به کشفی می‌رسید که مهم تر از بعضی اکتشافات دیگر شماست. شما ملال و دردسرهای حقیر و آغاز گرسنگی را کشف می‌کنید، اما خاصیت رهایی بخش فقر هم بر شما آشکار می‌شود: این واقعیت که فقر آینده را از بین می‌برد. این حرف کم و بیش واقعیت دارد که هر چقدر پولتان کمتر باشد، نگرانی تان هم کمتر است. وقتی از دار دنیا سیصد فرانک دارید، بزدلانه‌ترین ترس‌ها احاطه‌تان می‌کند. وقتی فقط سه فرانک دارید، همه چیز برایتان علی السویه است، چون این سه فرانک شما را تا فردا زنده نگه می‌دارد و اساساً نمی‌توانید به بعد از فردا فکر کنید. حوصله تان سر رفته، اما ترسی ندارید و حس دیگری هم به همراه فقر به آدم دست می‌دهد که بسیار مایه دلگرمی است. فکر می‌کنم هر کسی که بی‌پول شده این حس را تجربه کرده است. این که ببینی بالاخره پاک مفلس و آس و پاس شده‌ای یک جور حس آرامش و حتی لذت به آدم می‌دهد. بارها و بارها از بدبختی حرف زده‌اید، حالا بفرمایید این هم بدبختی، شما می‌توانید از پسش بربیایید. این واقعیت کلی از اضطراب آدم کم می‌کند.


آس و پاس | جرج اورول
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کائنات هم مثل ما قلبی نازنین و تپشی منظم دارد. سال هاست به هر کجا گام می گذارم آن صدا را شنیده ام. هر انسانی را جواهری پنهان و امانت پروردگار دانسته ام و به گفته هایش گوش سپرده ام. شنیدن را دوست دارم. جمله ها و کلمه ها و حرف ها را …اما چیزی که وادارم کرد این کتاب را بنویسم، سکوت محض بود. اغلب مفسران مثنوی مولانا بر این نکته تاکید می کنند که این اثر جاودان با حرف «ب» شروع شده است. نخستین کلمه اش «بشنو» می باشد؛ یعنی می گویی تصادفی است شاعری که تخلصش «خاموش» بوده ارزشمند ترین اثرش را با «بشنو» شروع می کند؟
همه بخش های این رمان نیز با همان حرف بی صدا شروع می شود. نپرس «چرا؟». خواهش می کنم. جوابش را تو پیدا کن و برای خودت نگه‌دار. چون در این راهها چنان حقایقی هست که حتی هنگام روایت شان هم نباید از پرده راز درآیند.




ملت عشق | الیف شافاک
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا پایین