عاشقانه‌ها | انجمن کافه نویسندگان

[Lidiya]

دلم بی قرار است

به آسمان می‌ نگرم

شب چادرش را پهن کرده است

ماه در آن سیاهی می‌ تابد

ستاره‌ ها جشن نور راه انداخته‌ اند

آرام می‌ شوم

بی شک می‌ دانم

تو زیر این چادر شب به آسمان می‌ نگری

 

[Lidiya]

عاشق که باشی شعر شور دیگری دارد

لیلی و مجنون قصه‌ی شیرین‌ تری دارد

دیوان حافظ را شبی صد دفعه می‌ بوسی

هر دفعه از آن دفعه فالِ بهتری دارد

 

[Lidiya]

هر چیزی که به تو ربطی داشته باشد

دوست داشتنی ست

از دلتنگی‌ ام بگیر

تا جای خالی‌ ات …

 

[Lidiya]

و من یقین دارم

زیباترین اتفاق برای من

دوست داشتن تو بود!

 

[Lidiya]

یک چیزی باید باشد

که در هجوم شب دلت را قرص کند

یک چیزی مثل آرامش نگاهش

مثل امنیت شانه‌ هایش

مثل گرمای نفس‌ هایش

مثل بودنش

 

[Lidiya]

نگاه کن

غروب که می‌ شود

خاطرات نبض مرا می‌ گیرند

تو زنده می‌ شوی

و من می‌ میرم

ای زیباترین حس دنیا

حالا که دوری

خیال و شب و تنهایی و باران

کدام یک مال من است ؟!

 

[Lidiya]

اما، براى آن کسى ‌که

عاشقانه دوستش داشت

بهشت، همانجا بود

که کنار هم بودند

 

[Lidiya]

تو باشی و یک هوای بارانی

چتر نیازی نیست

بگذار باران، عطر بودنت را

در هوا پخش کند

 

[Lidiya]

از دوست‌داشتن که می‌ نویسم

دست‌ هایم می‌ لرزد

انگار تو زیر پوستم

تکثیر می‌ شوی

 

[Lidiya]

می‌ شود با یکی چای بخوری

با یکی سفر بروی

با یکی عکس بگیری

راه بروی …

اما فقط یکی‌ ست

که برایش چای می‌ ریزی

با او حرف می‌ زنی

راه می‌ روی

و دوستش می‌ داری