شعر °اشعار تک بیتی°

با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره بُرد آرام را
 
هر شب ازکوچهٔ مهتـــاب تـــو را میبینم
دیدنت در شب مهتاب تماشا دارد
 
بی محبت مگذران عمرِ عزیزِ خویش را
در بهاران عندلیب و در خزان پروانه باش
 
زود عاجز شود از دیدن یوسف، چشمی
که به دیدار نگردد چو زلیخا قانع
 
منت ایزد را که رنجم چون صبا ضایع نشد
عاقبت بویی ازان سیب زنخدان یافتم
 
در سخن گفتن خطای جاهلان پیدا شود

تیر کج چون از کمان بیرون دود رسوا شود
 
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
 
عقب
بالا پایین