درگیر کردی روزهای هفته را با هم
یکشنبه رفتی، عصرهای جمعه غمگینند
یکشنبه رفتی، عصرهای جمعه غمگینند
شعر °اشعار تک بیتی°
- نویسنده موضوع سُرمه.
- تاریخ شروع
-
- برچسبها
- اشعار تک بیتی اشعار تک بیتی و خاص بیت های ناب
دلم را چشم‌هایش تیرباران کرد، تسلیمم
بگوئید آن کمان ابرو سپاهش را نگه دارد...
بگوئید آن کمان ابرو سپاهش را نگه دارد...
هر قفلی که می خواهد به درگاه خانه ات باشد
عشق پیچکی است که دیوار نمی شناسد
عشق پیچکی است که دیوار نمی شناسد
تا شدم محو تماشا دلم از دستم رفت
دل سپردن به تو از خویش بریدن دارد
دل سپردن به تو از خویش بریدن دارد
گفت از دوست چه دیدی که چنین مسروری؟
گفتم از دوست همین بس که ز ما یاد کند
گفتم از دوست همین بس که ز ما یاد کند
گفتی مرا به عشق که باید زِ جان گذشت
جانم تویی چگونه توانم از آن گذشت...
جانم تویی چگونه توانم از آن گذشت...
هر کسی از یار چیزی خواست هنگام وصال
من به محضِ دیدن او خاطرش را خواستم
من به محضِ دیدن او خاطرش را خواستم
و چه احساس نجیبی‌ست که با دیدن تو
طلبِ عشق زِ بیگانه ندارم هرگز
طلبِ عشق زِ بیگانه ندارم هرگز
فرقی نداشت دیشب و امشب برای من
جز آنکه بر نبود تو یک شب اضافه شد
جز آنکه بر نبود تو یک شب اضافه شد
دلی که در دو جهان جُز تو هیچ یارش نیست
گرش تو یار نباشی، جهان به کارش نیست
گرش تو یار نباشی، جهان به کارش نیست