محفل ادبی [ حال خود را به نثر بیان کنید ]

[Diako]

روزهــــای تکـــراری مـــرا خستـــه نکـــرد
چیــــزی کـه مــرا از پــا درآورد
تکــــراری شدنـــم در چشمــــان او بـــود

 

[Diako]

گاهی شعر سراغم را میگیرد
گاهـــــی
هوای تو
فرقی نمیکند
هر دو
ختم میشوند به دلتنگی من

 

[Diako]

زًنـــــها مثل ســـکوت هستند
با کوچکترین حـــــرفی میشکنند
مًــــردها مثل « باران بهاری » هستند
هیچوقت نمیدانید کی می آیند ، چقدر ادامه دارد و کی قطع میشود

 

[Diako]

هنوز هم
از تمام کارهای دنیا
دلبستن به دلت بیشتر به دلم می چسبد

 

[Diako]

گاهی وقتا فقط باید لبخند بزنی و رد بشی...
بذار فکر کنند که نفهمیدی

 

[آناشید]

تنها یک چیز دشوار است؛ آن هم پرسیدن اسم است.
سوال را چگونه بیان کنی تا به جواب برسی؟
اطلاعات نحیف بر روی سوال می‌غلتند.

 

[Diako]

خسته شدم از شرح احوالات خودم
دلم یک نفر می خواهد
که مرا بلد باشد
که تا آمدم ل*ب بگشایم
بر دهانم دست بگذارد و بگوید
چیزی نگو میدانم

 

[Diako]

زلال که باشی
دیگران سنگهای کف رودخانه ات را میبینند، بر میدارند و نشانه میروند،
درست سوی خودت

 

[Diako]

دل تنگــی یعـنـی تــــــ♥ــو
تــو یعــنـی
هـَمـ ه ی ِ دُنـیـایِ مــَ ن

 

[Diako]

چه تراژدی غمناکی است ؛
وقتی ...
برای همه کـــَسـَت
هیچکس نباشی