صبحت به خیر دلبر جان | انجمن کافه نویسندگان

انجمن کافه نویسندگان

آفتاب عمر من باش...

که بی هیچ هراس...

صبح را....

با تُو...

تمنا کنم...

از ظلمت شب...



صبح به خیر جانم


 
آخرین ویرایش:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

از آدم ها، اون هایی که بلدن بگن فدای سرت رو دوست دارم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مرد وقتی عاشق زنی می‌شود

در دل خود پنهانش می‌کند مبادا که دیگران او را بدزدند،

اما زن وقتی عاشق شد آن را جار می‌زند تا کسی برای نزدیک شدن به آن مرد تلاش نکند.

مرد به خاطر یک عقیده هرکسی را قربانی می‌کند و زن به خاطر یک نفر هر عقیده‌ای را.

مرد عقل است و زن قلب...

به همین خاطر در هر رابطه‌ای زن بیشتر از مرد اذیت می‌شود..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زندگی شاید

یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می‌گذرد

زندگی شاید

ریسمانی‌ست که مردی با آن خود را از شاخه می‌آویزد

زندگی شاید طفلی‌ست که از مدرسه بر می‌گردد

زندگی شايد افروختن سيگاری باشد، در فاصله‌ی رخوتناک دو همآغوشی

يا عبور گيج رهگذري باشد

زندگی شاید عبور گیج رهگذری باشد

که کلاه از سر بر می‌دارد

و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید:

?صبح بخیر...?



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین