تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Apr
40
144
33
یبار خیلی جدی جدی طی یه سانحه داشتم جونمو از دست میدادم، اونموقع دیگه اصلا یادم رفت چقد زندگی گاهی رویِ اعصابه، چقد سختی جلویِ راهمه، من چقد گاهی ناراضیم، اونموقع فقط جایگاهم توی این دنیا برام مهم بود، خانوادم. دلتنگ شدم واسه خانوادم واسه مادرم، میگفتم یعنی جدی جدی قراره من نباشم؟ نه من اینو نمیخوام! یعنی جدی جدی تا ابد قرار نیست مادرمو ببینم؟ نه من اینو نمیخوام! حتی برای خودم خیلی شدید غمگین شدم انگار عزیزترین ادم زندگیم داشت زندگیشو ترک میکرد.. .. . حس میکنم هیچ ادمی وقتی توی شرایطش قرار بگیره دوست نداره مرگو تجربه کنه، پشیمون میشه، حتما یه چیزی هست که پشیمون میشه.. خدارشکر بخیر گذشت.
+
سردردام ۴ روز پیاپی ادامه داره، هیچ مسکنیم جواب نیست! کلافه‌م .‌ .
درسته تمام حرفات:) دیروز زد به سرم یهویی بعدش خاطرات رو مرور کردم بیخیال شدم
ولی یه ریزه دور شدن لازمه:)
+++
دلم برا ی زهرا تنگ شده هرچند اگه برگردم خودم بیشتر عذاب میکشم
حرفای اون ادم ماهاست که قلبم رو بدرد اورده و شرایطش رو ندارم باهاش روراست حرف بزنم
ولی یک درس لطفا قبل به کار بردن بعضی از کلمات فکرکنید یهویی گفتنشون خطرناکه مقدمه بچینید و روراست حرف بزنید
 
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Apr
40
144
33
شاید میشدگفت بی حسی جوری که حتی مادربزرگمم ازم پرسید:
چته چرا ناراحتی؟
نمیدونم ؛چمه !
ولی نه در گذشته زیست میکنم و نه درآینده، حال هم درحال گذشتنه
شاید منتظر اون یک نفری هستی که حالت رو بپرسه ولی نمی پرسه همون یک نفری که جای هزاران نفر روبرات پرمیکنه:)
چقدر سخته خودت رو هم نداشته باشی:)
 
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jan
3,130
3,228
158
گاهی وقتا تمام حرفای دنیا، چه برای زدن چه برای شنیده شدن تموم میشه ، تمام چیز هایی که می تونه خوشحالت کنه و تمام چیز هایی که می تونه ناراحتت کنه، تمام توقعاتت، تمام آرزوهات، تمام کینه ها و دلخوری هات، تمام دوست داشتن هات همه و همه تموم میشن ... هیچ خوب نیست آدم اینقد خالی شه از همه چیز و همه کس...
 
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Oct
11
21
3
هرگز تصور این رو نداشتم که روزگاری بیاد و من هر روز هزار بار آرزوی مرگ کنم
زندگی زیباست دنیا خیلی ارزشمنده و من
از خدا ممنونم به خاطر خلقتم اما لیاقت دنیا رو ندارم.
چیزی که از بچگی فهمیده بودم.
انسان بودن خیلی سخته و من این سختی و تلاش رونمیخوام.
از اینکه خودخواه باشم و زندگی رو نخوام ناراحت نیستم حتی از اینکه همین لحظه که میخوام بنویسم چشمهام تا ابد بسته بشه باز هم ناراحت نمیشم ولی از اینکه آدم‌ها بهم بدهکار باشند خیلی عذابم میده.
روزی هزار مردن بدتر از یک روز مردن برای ابده.
الان شاید بیشترین خواسته رو برای نبودن دارم . از اینکه کاری کنم مطمئنا خدا با موهبت تر از تصورات انسان عمل میکنه
مگه نه؟! حقیقتا که مطمئنم اینطوره
آسیب دیدن برای آسیب نرسوندن
میدونم کلماتم پیچیده و درهم ریخته است مثل مغزم که پر از تفکرات مبهمه
این روزها مدام کودکیم نشخوار میشه مدام یادم میاد گرچه اون زمان هم خوشحال نبودم اما آیا هد لحظه دوست داشتم نباشم؟!اون زمان هم معتقد بودم یکی بهم بدهکاره؟!اون زمان هم نفرت دنیا رو برام تیره و تار کرده ؟! حقیقتا که حتی عشق هم نمیتونه منو پایبند بکنه
وقتی قلبت به جایی بند نباشه هم همه چیز آسون تره
 
برترین گوینده سال ۱۴۰۲+گرافیست آزمایشی
تیم تگ
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
391
2,371
103
21
احساس میکنم برگشتم به ۵ سال پیش و همون دختر تنهام؛ همونی که کارای غیرمنطقی میکرد بدون اینکه خودش بفهمه داره چیکار میکنه و تهش می پرسید من چرا تنهام؟ مشاور مدرسه میگفت هر کی احساس تنهایی کنه افسرده ست ولی من افسرده نیستم. من واقعا تنهام...
 
بالا