تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

فیلمنامه فیلمنامه تصمیم نهایی | نویسنده DoNyA♡Gh

  • شروع کننده موضوع D A N I
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 444
  • پاسخ ها 15
مدیرتالارویرایش+طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدرس انجمن
ناظر رمان
ویراستار انجمن
کپیست انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
3,153
21,242
218
یــه رویــــ?ــــای دور ... ?☝?
وضعیت پروفایل
زِندونی تو سِلولِ جِسم ..??✌?
بسمی تعالی

فیلمنامه تصمیم نهایی
نویسنده: @D A N I
ژانر: تراژدی ، اجتماعی
خلاصه: یک گروه تئاتر برای جشنواره تمرین می کنند؛ سه روز مانده به جشنواره اتفاقی رخ میدهد که باعث وحشت همه میشود.
نه راهی برای مشکل هست و راه حلی. پس باید تصمیمی گرفته شود و این تصمیم چه خواهد بود... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
Oct
54
1,344
53
Negar-1698572210045.png

نویسنده‌ی عزیز؛
ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار اثر خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ آن، قوانین تایپ اثر را در انجمن مطالعه فرمایید:
[قوانین جامع تایپ آثار]

برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ اثر، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ ]

برای سفارش جلد اثر، بعد از 5 پست در این تاپیک درخواست دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد]

بعد از گذاشتن ۲۵ پست ابتدایی از اثرتان، با توجه به شراط نوشته شده در تاپیک، درخواست تگ دهید:
[درخواست تگ]

برای سنجیدن سطح کیفیت و بهتر شدن اثرتان، در تالار نقد، درخواست نقد مورد نظرتان را دهید:
[تالار نقد]

پس از پایان یافتن اثر، در این تاپیک با توجه به شرایط نوشته شده، پایان اثرتان را اعلام کنید:
[اعلام پایان ]

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تاپیک زیر شوید:
[درخواست انتقال به متروکه و بازگردانی]

و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، به تالار آموزشی سر بزنید:
[تالار آموزشی]


با آرزوی موفقیت شما

کادر مدیریت تالار رمان انجمن کافه نویسندگان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیرتالارویرایش+طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدرس انجمن
ناظر رمان
ویراستار انجمن
کپیست انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
3,153
21,242
218
یــه رویــــ?ــــای دور ... ?☝?
وضعیت پروفایل
زِندونی تو سِلولِ جِسم ..??✌?
سکانس 1

روز / پارک / خارجی

از دور شش دختر و یک پسر را میبینیم که در حال تمرین تئاتر هستند. همگی در حال شادی و خنده هستند. ناگهان یکی از دختران از جمع جدا شده و در گوشه‌ای از پارک روی نزدیکترین نیمکت می‌نشیند. همه از حرکت ایستاده و به او که روی نیمکت نشسته است؛ با تعجب نگاه می‌کنند.

سکانس 2

روز / پارک / خارجی


شش نفر دیگر در کنار هم جمع شده هر کدام می‌پرسد:

آریا - چیشد یک دفعه؟!
تبسم - نمیدونم! کسی میدونه یهویی چی شد؟!
ملینا - نه ؛ ولی از صبح که اومدیم معلوم بود پکره، من پرسیدم گفت چیزی نیست!(صورت خود را در هم می‌کند)
همه (سوالی) به رزا که دوست صمیمی دنیا هست نگاهی می‌کنند. رزا که نگاه آن‌ها را به خود میبیند می‌گوید:

- چرا به من نگاه می‌کنید ؟
نسیم - تو از همه ما به دنیا نزدیکتری، پس قطعاً میدونی دنیا چش شده.
رزا رو به نسیم می‌کند و می‌گوید:
- به خدا من خبر ندارم؛ اما صبرکنید من تنهایی باهاش حرف بزنم، ببینم چیشده.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیرتالارویرایش+طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدرس انجمن
ناظر رمان
ویراستار انجمن
کپیست انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
3,153
21,242
218
یــه رویــــ?ــــای دور ... ?☝?
وضعیت پروفایل
زِندونی تو سِلولِ جِسم ..??✌?
سکانس 3

روز / پارک - نیمکت / خارجی

رزا کنار دنیا مینشیند و دنیا سر بلند میکند و او را نگاه میکند.
رزا - چی شده دنیا چرا ناراحتی؟
دنیا - چیزی نیست فقط یکم خستم.
رزا - چرا دروغ میگی؟ من بهتر از هر کسی تو رو میشناسم، این حالت تو خستگی نیست.
دنیا که متوجه میشود نمیتواند سر رزا را شیره بمالد (خج الت زده سر پایین می اندازد) میگوید:
- چیزی نیست، بزار بعدا حرف میزنیم؛ (بلند می شود که به سمت بچه ها برود) برگردیم پیش بچه‌ها.

سکانس 4

روز / پارک / خارجی


بچه ها که کنار هم مکالمه رزا و دنیا را تماشا میکند؛ هر کدام نظری میدهند.
آتنا (رو به همه بچه ها و پشت به نیکمت رزا و دنیا) میگوید:
- یعنی واقعاً روزا نمیدونه دنیا چشم شده؟!
آریا بلافاصله بعد از تمام شدن حرف آتنا فوری میگوید:
- بچه‌ها صبرکنید دارن میان.
همگی دور دنیا حلقه میزنند.

آریا_ چی شده؟ چرا اینجوری شدی؟
رزا به جای دنیا جواب میدهد:

_ فقط یکم خسته است همین.
همگی به سر تمرین برمیگردن و در حال تمرین کردن باز هم به بگو بخند مشغول میشوند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیرتالارویرایش+طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدرس انجمن
ناظر رمان
ویراستار انجمن
کپیست انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
3,153
21,242
218
یــه رویــــ?ــــای دور ... ?☝?
وضعیت پروفایل
زِندونی تو سِلولِ جِسم ..??✌?
سکانس 5

غروب / پارک / خارجی

همگی در حال خروج از پارک هستند و هر کسی با کناری خود و یا با همدیگر در حال بیان نقاط قوت و ضعف تمرین امروز هستند؛ اما دنیا همچنان ناراحت و در الک خود فرو رفته است.به جلوی پارک که میرسند از یکدیگر خداحافظی کرده و هر کدام یا تکی و یا گروهی به سمتی میروند.آریا و دنیا به تنهایی ؛ ملینا و آتنا با هم ، رزا و نسیم و تبسم باهمدیگر به سمت ایستگاه مترو میروند.
 
آخرین ویرایش:
مدیرتالارویرایش+طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدرس انجمن
ناظر رمان
ویراستار انجمن
کپیست انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
3,153
21,242
218
یــه رویــــ?ــــای دور ... ?☝?
وضعیت پروفایل
زِندونی تو سِلولِ جِسم ..??✌?
سکانس 6

شب / مترو / داخلی

آتنا و رزا در کنار همدیگر نشستند و نسیم پشت سر آن‌ها به تنهایی نشسته است.
آتنا که به گوش‌های از شیشه مترو زل زده است بدون آنکه به طرف رزایی که در فکر فرو رفته است برگردد میگوید:
_ رزا واقعا نمیدانی دنیا چش بود؟
رزا سر بلند کرده(باحالتی غمگین) به سمت آتنا برمیگردد و آتنا نیز از شیشه چشم برداشته و به او نگاه میکند.

رزا _ نه، چند روزی هست که متوجه شدم غمگین؛ اما از ما پنهان میکند، منم نگرنشم. (سرپایین می اندازد و با انگشنانش باز ی میکند.)
‌ نسیم که متوجه صحبت آن‌ها شده، در میان مکالمه آن‌ها سر خود را از بین دو صندلی به آن‌ها نزدیک کرده و پرسید:

_ چطور بفهمیم چرا ناراحت است؟ (چهره سوالی)
رزا (با حالتی غمگین) جواب داد:

_ نمیدونم.
آتنا برای تغییر جو به سر نسیم می‌زند و میگوید :

_ دختره دیوانه چرا سرت رو مثل موش میاری بین حرف‌های ما.
نسیم آخی گفت؛ به سر خود دست می‌زند و همان گونه که به عقب می‌رود به صندلی تکیه دهد و می‌گوید:
_ دلم می‌خواهد.

دست به سینه مثل یک کودک مینشیند و به حالت قهر چهره خود را برمیگرداند.آن دو به این حرکت دوستشان زیر خنده میزنند؛ اما فقط جو برای لحظه‌ای شاد شد و دوباره همگی با فکر به علت ناراحتی دنیا به گوش‌های زل زده. رزا به کودکی که در ب*غل مادرش اورا تماشا میکرد لبخند میزند ولحظه ای بعد به هیاهوی درون مترو نگاه میکند؛ اما حواسش پیش دنیا است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیرتالارویرایش+طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدرس انجمن
ناظر رمان
ویراستار انجمن
کپیست انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
3,153
21,242
218
یــه رویــــ?ــــای دور ... ?☝?
وضعیت پروفایل
زِندونی تو سِلولِ جِسم ..??✌?
سکانس 7

شب/ کوچه / خارجی

هرسه از پیاده رو به کوچه ای نزدیک میشوند. سرکوچه رزا از بقیه خداحافظی کرده و جدا میشود. به داخل کوچه رفته و برای آنها دست تکان می دهد.آتنا و نسیم در حال حرف زدن با یک دیگر از او دور می شوند.


سکانس 8


شب / خانه -دنیا / داخلی

دنیا با حالت عصبانی و آشفته وارد اتاق میشود و در را محکم به هم میکوبد. روی تخت دراز میکشد و پتو را روی خودکشیده و شروع به حق حق گریه میکند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیرتالارویرایش+طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدرس انجمن
ناظر رمان
ویراستار انجمن
کپیست انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
3,153
21,242
218
یــه رویــــ?ــــای دور ... ?☝?
وضعیت پروفایل
زِندونی تو سِلولِ جِسم ..??✌?
سکانس 9

روز / پارک / خارجی

آریا در پارک تنها نشسته است و منتظر دختراست. از دور متوجه آمدن آن‌ها می‌شود. با نزدیک شدن آن‌ها به حدی که میداند صدایش را می‌شنوند شروع میکند به غرغر کردن:
- شما چرا آنقدر فس فس میکنید تا بیاین، هیشکی خر نیست بیاد شوهر شما بشه.
خودش پیش دستی میکند و بجای دخترا جواب میده:
- هرکس دلش خواست.
مثل دخترا ایش می‌گوید و صورت خود را برمیگرداند و همگی باهم صدای خندهایشان کل پارک را برمیدارد که چند نفری که آن نزدیکی بودند به آن‌ها نگاه کردن. بلند می‌شوند که به تمرین برسند که ملینا در جمع متوجه غیبت دنیا می‌شود:
ملینا - بچه‌ها هنوز دنیا نیومده.
تبسم - عه راست میگی ها!
آریا - اون‌هاش داره میاد.
همه سرها به سمت در ورودی پارک برمیگرددو به او نگاه می‌کند. دنیا نفس زننان به آن‌ها نزدیک می‌شود.
نسیم - به به خانم، چه وقت اومدن؟
رزا - برو سر تمرینت نمک دون نشو.
همگی سر تمرین میروند. در تمام طول تمرین همه متوجه حواس پرتی دنیا بودن
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیرتالارویرایش+طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدرس انجمن
ناظر رمان
ویراستار انجمن
کپیست انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
3,153
21,242
218
یــه رویــــ?ــــای دور ... ?☝?
وضعیت پروفایل
زِندونی تو سِلولِ جِسم ..??✌?
سکانس 10

غروب / پارک / خارجی

دنیا مدام به در ورودی پاک نگاه می‌کرد. ناگهان مثل انسان های ترسیده، رنگ از رخ او می‌پرد و به سمت دیگر پارک شروع به دویدن میکند.
همه در شک دویدن او بودن که پسری از کنار آن‌ها با سرعت می‌گذرد و شروع به صدا زدن دنیا میکند و از اون میخواد به ایستد.
همه بچه ها در شک هستند که رزا شروع به دیویدن می‌کند، همه پشت سرش به سمت دنیا و مرد ناشناس می‌روند.
به صحنه که می‌رسند متوجه مرد می‌شوند که لباس دنیا را گرفته و با خود می‌کشد! دنیا سعی دارد با التماس از او بخواهد او را رها کند.
بچه ها مداخله می کنند؛ رزا و ملینا به سمت دنیا رفته و بقیه جلوی مرد قد علم میکنند، می‌گویند:
ملینا - ولش کن.
تبسم - چیکارش داری؟!
رزا - اصلا تو کیی؟ به چه حقی این کار رو میکنی؟
آریا میخواد دست دنیا را از دست او جدا کند که مرد ناشناس به قفسه سینه او میزند و او را حل می‌دهد.
دنیا (با نگرانی، رنگ پریدگی و التماس) میگوید:
- بچه ها لطفا دخالت نکنید
مرد ناشناس:
- به نفعتونه عقب وایسین
رزا رو به دنیا با خشم میگوید:
- این کیه که اینقدر ازش میترسی.
دنیا (با گریه) :
- برادرم.
مرد باز هم او را میکشد تا با خود ببرد و دنیا با التماس میگوید:
- داداش لطفا ولم کن، خوتهش میکنم... من میخوام برای جشواره تمرین کنم.
- تو بخود کردی،(سیلی به صورت او میزند) مگه نگفتم حق نداری این کار رو ادامه بدی.
دنیا روی زمین می‌نشیدن و شروع به هق هق می‌کند. مرد او را بلند کرده و با خود می‌برد. دنیا لحظه آخر با ناراحتی نگاهی به دوستانش می اندازد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیرتالارویرایش+طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدرس انجمن
ناظر رمان
ویراستار انجمن
کپیست انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
3,153
21,242
218
یــه رویــــ?ــــای دور ... ?☝?
وضعیت پروفایل
زِندونی تو سِلولِ جِسم ..??✌?
سکانس 11

شب / پارک / خارجی

بچه‌ها گوشه‌ای از پارک روی چمن‌ها نشسته بودند و در فکر بودند. سکوت را نسیم همیشه کنجکاو شکست.
نسیم _ بلند شین بریم خونه‌هامون شب شد.
بقیه به اطراف نگاهی می‌اندازند و تازه متوجه می‌شوند که هوا تاریک شده است.
آریا _ به نظرتون دنیا چی میشه؟
تیسم _ نمی‌دونم، دو روز دیگه مونده به نمایش؛ اگه نزاره بیاد چی؟
رزا _ بیخود کرده. هر طوری شده راضیش می‌کنیم بیاد.
ملینا _ مگه داداشش رو ندیدین، عمراً بذا بیاد.
آتنا _ آروم باشین، فعلاً بیایم بریم خونه تا فردا خدا کریم.
همگی بلند شده، وسایل خود را جمع می‌کنند و به سمت خروجی پارک به راه می‌افتند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا