[~ دل نـوشتـه هـای کوچـــه پـشـتـی ~]

وقتی تو نیستی
حوض کوچک خانه
سراب بزرگی است
تا
بنویسم
در این ثانیه ها که معکوس می شمارند
می توان نمرد
اما
نمی توان زندگی کرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
با من راه بیا
برای تو
از بیراهه های زیادی گذشته ام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هوایت دستان سنگینی داشت وقتی به سرم زد فهمیدم
دلم بچگی میخواهد
جلوی کدام مغازه پا بکوبم تا برایم ارامش بخرند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
طلا رنگ می بازد
مرمر خاک می شود
فولاد زنگ می زند
نابودی با همه چیزی است در این جهان
تنها اندوه است که پایدار است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
توکجایی سهراب؟
آب را گل کردند
چشم ها را بستند! چه با دل کردند
صبرکن ای سهراب قایقت جادارد؟
من از اهل زمین دل گیرم و به امار زمین مشکوکم!
اگراین خاک پر از ادمهاست پس چرا اینهمه ادم تنهاست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بعضی اشک ها هستند
بی دلیل
بی بهانه
یک دفعه ای
نصفه شبی
عجیب، آرامت می کنند
می گویند این اشک های بی بهانه؛
سندشان به نام خـُداست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چقــدر باید بگذرد؟؟
تا مـن
در مـرور خـاطراتم
وقتی از کنار تو رد میشوم
تنم نلرزد
بغضم نگیرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اینجا سرزمین واژه های وارونه است:
جایی که گنج, "جنگ" می شود
درمان, "نامرد" می شود
قهقه , "هق هق" می شود
اما دزد همان "دزد" است
درد همان "درد"
و گرگ همان گرگ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از یك جایی به بعد،
برای هیچ چیز اصرار نمی كنی
به رخ دادن هر اتفاقی می گویی "باشد"
از یك جایی به بعد،
وقت رفتن شد می گویی
"خوش گذشت جانم، خدا نگهدارت"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وقتی به کسی بطور کامل
وبدون هیچ شک و تردیدی اعتماد می کنید
در نهایت دو نتیجه کلی خواهید داشت
شخصی برای زندگی یادرسی برای زندگی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین