با دقت دو آگهی را برید و کنار هم روی میزش گذاشت. رو به کارتر گفت:
- فوراً برو پیش آقای اسپراگ، ناشر این روزنامه. ازش بخواه یه نسخه از هر روزنامهای که تو شش ماه گذشته تبلیغاتی از این جور داشته، بهت بده. بفهم کدوم آژانس این آگهیها رو منتشر میکنه. بهش بگو خودم میخوام بدونم. میفهمه... قبلاً با هم کار کردیم.
بعد که برگشتند، فلک و کارتر با هم دو تا روزنامهای را که بریدهها ازشان جدا شده بود بررسی کردند.
کارتر با ناامیدی گفت:
- خب، فقط چند تا آگهی خمیردندونه رو بریده... هیچی توش نیست.
فلک هشدار داد:
- خیلی مطمئن نباش. اگه کسی تبلیغ یه خمیردندون رو بخونه، فرض طبیعی اینه که یادش بیفته یکی دو تا بخره. وقتی دوتا رو میخونه، یعنی به اون خمیردندونِ خاص یه علاقهی ویژه داره. باید بفهمیم این علاقه چیه.
کارتر پیشنهاد داد:
- شاید خودش صاحبشه.
فلک، در حالی که شروع کرده بود آگهیها را موشکافانه بخواند، گفت:
- شاید... اما اگه این آگهیها حاوی یه جور پیام رمزی باشن هم تعجب نمیکنم.
کارتر با ناباوری زد زیر فریاد:
- پیام توی آگهیها؟!
- چرا که نه؟ آلمانیها صدها جاسوس همینجا، تو این شهر و سراسر کشور دارن. چه راهی آسونتر از پیامهای رمزیِ قایمشده در آگهیها، برای رسوندن دستوراته؟ قبلاً هم این کارو کردن. وقتی ارتش آلمان وارد فرانسه شد، از قبل مسیرشون با کلی اطلاعات مفید روی پوسترهای بیخطری که مثلاً تبلیغ یه مارک شکلات بود، نشونهگذاری شده بود. حاضرم شرط ببندم هر کدوم از این آگهیها یه پیام رمزی داره. متوجه شدم این آگهیها—که همشون هم کلمات عجیبی دارن—مدتیه تکرار میشن. هیچوقت ربطشون رو به تبلیغات آلمانیها نداده بودم، اما ببین... همین شرکت آلمانیه که داره درجشون میکنه.
با دقت دو آگهی را برید و کنار هم روی میزش گذاشت.
فلک، تنها در دفترش، با ابروهای درهم، خم شد روی اولینِ آن دو آگهی که اینطور نوشته بود:
«لطفاً به یاد داشته باشید
که خمیر دندان جدید ما، دِنتو،
پوسیدگی دندانهای شما را متوقف میکند.
دندانهای سالم، گذرنامههایی برای سلامتی و
راحتی هستند. اکنون، هیچ تاجری نمیتواند
بیماری را به خطر بیندازد. این امر ارتباط نزدیکی با
شکست دارد. اگر مراقب دندانها نباشید،
به سرعت از بین میروند.
از دِنتو استفاده کنید.
خمیر دندانی واقعی، ایمن و دلپذیر برای
دندانها، که فقط توسط
شرکت دندانپزشکی آئور، نیویورک، تهیه و فروخته میشود.»
هر روشی که به ذهنش میرسید برای کشف رمز امتحان کرد: خطوط اریب اینطرف و آنطرف آگهی کشید؛ از پشت خواند؛ تکبهتکِ کلمات را در یک ردیف، هر کلمهی سوم را، هم از آخر به اول هم از اول به آخر خواند... هیچکدام ترکیبی معنادار رو نکرد. زیر ل*ب گفت:
- «گذرنامهها»... همینه. اگه پیامی هست، لابد یه چیزیه دربارهی گذرنامهها.
ناامیدانه رفت سراغ آگهی دوم. رویش نوشته بود:
«فراموش نکنید که استفاده از مواد پاککننده روی دندانها که هیچ اثر بدی باقی نگذارند، برای همه ضروری است. یک داروساز که هفتهی گذشته محمولهی بزرگی برای او ارسال شده بود، مینویسد: “فوراً مقدار بیشتری از آن خمیرِ شگفتانگیز ارسال کنید. کارگران، کارفرمایان، همسران، همه آمادهاند تا از آن تعریف کنند. موجودی جمعه تمام شده است.” این را یک داروساز مینویسد که هفتهی گذشته محمولهی بزرگی از آن را دریافت کرده بود.از دِنتو استفاده کنید.
خمیر دندانیِ واقعی، ایمن و دلپذیر برای دندانها، که فقط توسط شرکت دندانپزشکی آئور در نیویورک تهیه و فروخته میشود.»
- فوراً برو پیش آقای اسپراگ، ناشر این روزنامه. ازش بخواه یه نسخه از هر روزنامهای که تو شش ماه گذشته تبلیغاتی از این جور داشته، بهت بده. بفهم کدوم آژانس این آگهیها رو منتشر میکنه. بهش بگو خودم میخوام بدونم. میفهمه... قبلاً با هم کار کردیم.
بعد که برگشتند، فلک و کارتر با هم دو تا روزنامهای را که بریدهها ازشان جدا شده بود بررسی کردند.
کارتر با ناامیدی گفت:
- خب، فقط چند تا آگهی خمیردندونه رو بریده... هیچی توش نیست.
فلک هشدار داد:
- خیلی مطمئن نباش. اگه کسی تبلیغ یه خمیردندون رو بخونه، فرض طبیعی اینه که یادش بیفته یکی دو تا بخره. وقتی دوتا رو میخونه، یعنی به اون خمیردندونِ خاص یه علاقهی ویژه داره. باید بفهمیم این علاقه چیه.
کارتر پیشنهاد داد:
- شاید خودش صاحبشه.
فلک، در حالی که شروع کرده بود آگهیها را موشکافانه بخواند، گفت:
- شاید... اما اگه این آگهیها حاوی یه جور پیام رمزی باشن هم تعجب نمیکنم.
کارتر با ناباوری زد زیر فریاد:
- پیام توی آگهیها؟!
- چرا که نه؟ آلمانیها صدها جاسوس همینجا، تو این شهر و سراسر کشور دارن. چه راهی آسونتر از پیامهای رمزیِ قایمشده در آگهیها، برای رسوندن دستوراته؟ قبلاً هم این کارو کردن. وقتی ارتش آلمان وارد فرانسه شد، از قبل مسیرشون با کلی اطلاعات مفید روی پوسترهای بیخطری که مثلاً تبلیغ یه مارک شکلات بود، نشونهگذاری شده بود. حاضرم شرط ببندم هر کدوم از این آگهیها یه پیام رمزی داره. متوجه شدم این آگهیها—که همشون هم کلمات عجیبی دارن—مدتیه تکرار میشن. هیچوقت ربطشون رو به تبلیغات آلمانیها نداده بودم، اما ببین... همین شرکت آلمانیه که داره درجشون میکنه.
با دقت دو آگهی را برید و کنار هم روی میزش گذاشت.
فلک، تنها در دفترش، با ابروهای درهم، خم شد روی اولینِ آن دو آگهی که اینطور نوشته بود:
«لطفاً به یاد داشته باشید
که خمیر دندان جدید ما، دِنتو،
پوسیدگی دندانهای شما را متوقف میکند.
دندانهای سالم، گذرنامههایی برای سلامتی و
راحتی هستند. اکنون، هیچ تاجری نمیتواند
بیماری را به خطر بیندازد. این امر ارتباط نزدیکی با
شکست دارد. اگر مراقب دندانها نباشید،
به سرعت از بین میروند.
از دِنتو استفاده کنید.
خمیر دندانی واقعی، ایمن و دلپذیر برای
دندانها، که فقط توسط
شرکت دندانپزشکی آئور، نیویورک، تهیه و فروخته میشود.»
هر روشی که به ذهنش میرسید برای کشف رمز امتحان کرد: خطوط اریب اینطرف و آنطرف آگهی کشید؛ از پشت خواند؛ تکبهتکِ کلمات را در یک ردیف، هر کلمهی سوم را، هم از آخر به اول هم از اول به آخر خواند... هیچکدام ترکیبی معنادار رو نکرد. زیر ل*ب گفت:
- «گذرنامهها»... همینه. اگه پیامی هست، لابد یه چیزیه دربارهی گذرنامهها.
ناامیدانه رفت سراغ آگهی دوم. رویش نوشته بود:
«فراموش نکنید که استفاده از مواد پاککننده روی دندانها که هیچ اثر بدی باقی نگذارند، برای همه ضروری است. یک داروساز که هفتهی گذشته محمولهی بزرگی برای او ارسال شده بود، مینویسد: “فوراً مقدار بیشتری از آن خمیرِ شگفتانگیز ارسال کنید. کارگران، کارفرمایان، همسران، همه آمادهاند تا از آن تعریف کنند. موجودی جمعه تمام شده است.” این را یک داروساز مینویسد که هفتهی گذشته محمولهی بزرگی از آن را دریافت کرده بود.از دِنتو استفاده کنید.
خمیر دندانیِ واقعی، ایمن و دلپذیر برای دندانها، که فقط توسط شرکت دندانپزشکی آئور در نیویورک تهیه و فروخته میشود.»