دوباره حرف دلم در گلوی لعنتی است
تمام ترسم از این آبروی لعنتی است
شبی میآیم و دل میزنم به دریاها
و این بزرگترین آرزوی لعنتی است
زمین چه می*شود ... آه ای خدای جادوگر!
بگو چه در پی این کهنه*گوی لعنتی است
زمان به صلح و صفا ختم می*شود، هرچند
زمین پر از بشر تندخوی لعنتی است
چگونه سنگ شوم تا مرا ترک نزنند
که هرچه سنگ در این سمت*وسوی لعنتی است ...
چگونه سنگ شوم وقتی عاشقم ... وقتی
همیشه در دل من های و هوی لعنتی است
به خود میآیم از آهنگهای تند نوار
که باز حاکی از «I love you» لعنتی است!!!
بس است! شعر مرا ناتمام بگذارید
زمان، زمانه*ی این آبروی لعنتی است
تمام ترسم از این آبروی لعنتی است
شبی میآیم و دل میزنم به دریاها
و این بزرگترین آرزوی لعنتی است
زمین چه می*شود ... آه ای خدای جادوگر!
بگو چه در پی این کهنه*گوی لعنتی است
زمان به صلح و صفا ختم می*شود، هرچند
زمین پر از بشر تندخوی لعنتی است
چگونه سنگ شوم تا مرا ترک نزنند
که هرچه سنگ در این سمت*وسوی لعنتی است ...
چگونه سنگ شوم وقتی عاشقم ... وقتی
همیشه در دل من های و هوی لعنتی است
به خود میآیم از آهنگهای تند نوار
که باز حاکی از «I love you» لعنتی است!!!
بس است! شعر مرا ناتمام بگذارید
زمان، زمانه*ی این آبروی لعنتی است
آخرین ویرایش توسط مدیر: