وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
انگشت‌ هایم تحمل دستم را ندارند

از وقتی که دست‌های تو را دیده‌ اند

می‌ خواهند بگریزند به درون شعری

و کاری کنند
 
آخرین ویرایش:
آن روز كه چشمانِ تو

در من نگريست

می‌ بايد مُرد

و باز می‌ بايد زيست
 
آخرین ویرایش:
تنهایی من

شکل فنجان چایی‌ ام شده است

کوچک، غمگین، کم رنگ

اما همیشه داغ

اما همیشه تازه
 
آخرین ویرایش:
آغوشت برای من

حکمِ خانه را برای مادربزرگ دارد

که هر بار بعد هر مهمانی می‌ گوید:

هیچ کجا خانه‌ی آدم نمی‌ شود!
 
آخرین ویرایش:
نسیم خنکی

که موهایت را تکان می‌ دهد

صدای من است …

بارها از تو می‌ گذرد

و تو او را نخواهی شناخت
 
آخرین ویرایش:
تو که نمی‌ دانی

هر آدمی دلتنگی‌ های

مخصوص خودش را دارد

و تو پنهانی‌ ترین دلتنگی منی …
 
آخرین ویرایش:
از بی‌کسیِ این شنبه‌ ها

تا سکوت جمعه‌ ها

آنچه گسترده است

دوست داشتنِ توست
 
آخرین ویرایش:
شده باران بزند

خاطره‌ ای درد شود ؟

بی تو هر شب منم و

صد شب بارانی و درد …
 
آخرین ویرایش:
به تمام آنها، به همه‌ شان

که معجزه‌ای دارند بگو

معجزه یعنی امروز هم من

بدون او زنده ماندم
 
آخرین ویرایش:
مرا جوری در آغو*ش بگیر

که انگار فردا می‌ میرم

و فردا چطور!؟

جوری در آغوشم بگیر

که انگار از مرگ بازگشته‌ ام
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین